گروه سیاسی مشرق -
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و
نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی
این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان
کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای
روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
دریغ از یک عذرخواهی!
جعفر بلوری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
پس از این که ولی الله سیف، رئیس کل بانک مرکزی بعد از دیدار با مقامات آمریکا و-احتمالا- شنیدن پاسخهای نا امید کننده آنها! صادقانه، حرف دل«همه» حتی، برجام زدگان را زد و گفت که نتیجه 3 سال اعتماد به آمریکا شده «تقریبا هیچ»، ««عذر خواهی» کمترین کاری بود که بزککنندگان آمریکا و برجام میتوانستند و میتوانند از مردم بکنند اما نکردند و گویا قصد این کار را هم ندارند. در مقابل با کمال تعجب دیدیم، عده ای از همین ذوق زده ها، بلافاصله به خط شدند و به جای یک عذرخواهی خشک و خالی، مثل سه سال گذشته منتقدینی را که بزرگترین انتقادشان، رفع نشدن تحریمهاست به باد انتقاد گرفتند. عدهای حتی در جایگاه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ظاهر شده و چنان از بدعهدی آمریکا دفاع کردند که احتمالا تعجب کاخ سفید را هم برانگیختهاند. کار به جایی رسید که در گزارش وزارت خارجه درباره برجام، اعلام شد که بزرگترین مانع اجرایی نشدن تعهدات آمریکا، خود ما هستیم نه آمریکا!
یکی از همین زنجیرهایها، پس از این که با آب و تاب به انعکاس چند باره وعدههای عمل نشده و تکراری غرب پرداخت تا در نهایت اظهارات سیف را «ماله کشی» کند، به ماجرای سیف که رسید، با این جمله که «سیف برای مذاکره درباره رفع تحریم های غیر هستهای به آمریکا رفته بود» سعی کرد چنین القا کند که این «تقریبا هیچ» و آن پاسخ دلسرد کنندهای که سیف دریافت کرده، مربوط به تحریمهای غیر هستهای است! و آمریکا بد عهدی نکرده!
چه میدانیم شاید علت این که آمریکاییها مثل ابتدای امر، دیگر وعده نسیه هم نمیدهند، وجود همین زنجیرهایها باشد. حتما آنها با خود می گویند، با وجود چنین سخنگوهای خوبی که به جای منافع ملی خودشان از منافع ملی ما حمایت میکنند، دیگر چه نیازی به ما هست!
«سانسور»، یکی دیگر از اقدامات هماهنگی بود که روزنامههای زنجیرهای در نخستین روز پس از اظهارات سیف، آن را در پیش گرفتند تا اولا مفهوم واقعی شعار همیشگی شان یعنی «دانستن حق مردم است» را به نمایش گذاشته باشند! ثانیا فرصتی بیابند برای اینکه ببینند، چگونه باید با این اظهارنظر صادقانه سیف برخورد کنند! نامه سرگشاده و سفارشی، برجستهسازی اخبار حاشیه ای، سیاه نمایی علیه نظام، تمرکز سیاسی روی مسئله فساد و ... تمام آن چیزی بود که زنجیره ای ها 24 ساعت فرصت داشتند تا برای لاپوشانی و بی اهمیت جلوه دادن اظهارات مهم آقای سیف در بوق و کرنا کنند. بعد از 24 ساعت سانسور اما، تلاشهای ناشیانه برای جمع کردن این مسئله همچنان ادامه دارد.
اما با توجه به خطی که بزککنندگان آمریکا برای از این به بعد ماجرا در پیش گرفتهاند، میتوان حدس زد، اقدام بعدی آنها، حواله کردن وعدههای تحقق نیافته به اجرای برجامهای بعدی آن هم به شکل مراجعه به آمریکاست. در این بین باید برجام را هم برخلاف قبل از انتخابات! کم اهمیت تر جلوه داد و سیاهنماییها را هم رها نکرد. «برجام همین بود»، «از برجام نباید انتظار معجزه داشت» یا « خسارتهایی که دولت قبل به کشور وارد کرد آنقدر زیاد بود که نمیتوان به این راحتی آن را جبران کرد» و... در همین راستا اعلام می شود. برجامهای بعدی نیز از قرار معلوم عبارتند از، توانمندیهای نظامی ما، مسئله حقوق بشر مد نظر آنها و موضوع تروریسم و ....
همانطور که اشاره شد، این خط البته قرار است دو مسئله «تبرئه آمریکا» و «مقصر جلوه دادن خودمان»را هم همزمان به پیش ببرد! به عبارت دیگر قرار است از برجام 1 که به قول حضرت آقا، ادامه روال آن «خسارت محض» است، رد شده و تحقق یافتن وعدههایشان را به برجام های 2 و 3 و 4 و ... مشروط نمایند. بدین ترتیب از این به بعد میبایست منتظر اظهارات ساختارشکنانهتر، سیاهنماییهای بیشتر و به طور کلی حاشیهسازیهای بیشتری باشیم. یعنی زدن چوب حراج به امکانات و سرمایههای کشور.
تکرار یک پروسه «شکست خورده» و «خسارتآفرین» با هدف تقدیم کردن یک به یک مولفههای قدرت به دشمن! آن هم در کنار سیاهنمایی علیه کشور-چنانچه از روی آگاهی باشد- اگر خیانت نیست پس چیست؟!
«ایران از زمان اتمام توافق هستهای با آمریکا و سایر قدرتهای جهانی در جولای سال گذشته هنوز از مزایای اقتصادی مورد انتظارش برخوردار نشده است... ایرانیها ناامید شدهاند، اما تا اندازه زیادی باید خودشان را سرزنش کنند! ... یکی از موانع فعلی این است که اکثر تحریمهای آمریکا به بهانههای حقوق بشر و تروریسم کماکان پابرجا هستند... ایران میدانست که رفع تمامی تحریمهای آمریکا هرگز جزء توافق هستهای نبوده است... بانکهای ایرانی سیاست زده و فاقد شفافیت هستند و اقدامات لازم برای مقابله با پولشویی را انجام نمی دهند!» ( نیویورک تایمز)
هماهنگی موجود بین دو خطی که لیبرالهای وطنی و آمریکایی در مواجهه با مسئله تحریمها در پیش گرفتهاند نیز به طرز عجیبی با هم «مو» نمی زند!! هر دو ایران را مقصر جلوه میدهند، هر دو رفع تحریم ها را به برجامهای بعدی حواله میدهند و هر دو روی مسئله فساد متمرکز میشوند...! دو خط همسو که فقط با منافع ملی و خواستههای بر زمین مانده مردم این مرز و بوم همسویی ندارند.
اما مسئله مهمتر از برجام.
پس از اینکه معلوم شد از برجام آبیگرم نخواهد شد، این جماعت چند روزی است جدیتر از گذشته، در حال القای این دروغ خطرناک هستند که همه مشکلات-هستهای و غیر هستهای- قابل حل است اما، بدون آمریکا خیر! که در پاسخ باید گفت، آمریکا اگر حلّال مشکلات ما بود، به تعهدات واضحی که در برجام داده بود، عمل میکرد. آمریکایی ها صراحتا میگویند برجام همین بود که دیدید و منتظر بهبود شرایط اقتصادی تان نباشید. آنها حتی بدعهدی که کرده اند را نیز پنهان نمیکنند. اعتماد به کشور بدعهدی با مختصات آمریکا، در خوشبینانهترین حالت، ساده لوحی است. فرض بگیریم که توانمندی های موشکی مان را هم دادیم، چه تضمینی هست که همان پروسه خسارت بار هسته ای مجددا تکرار نشود؟ یا مثلا در مسئله حقوق بشر، آمریکاییها-همانطور که بارها هم گفتهاند- خواهند گفت، نبود آزادی همجنسبازان در ایران، نقض حقوق بشر است. بزک کنندگان آمریکا پاسخ دهند، این مسئله را چگونه حل خواهند کرد؟ اعدام قاچاقچیان موادمخدر، قاتلین و جنایتکاران و ... را هم به این لیست اضافه کنید.
واقعیت این است که، مشکل آمریکایی ها نه توان هسته ای ماست و نه حقوق بشر ما. مسئله آنها استقلال جمهوری اسلامی ایران است. آنها کشوری می خواهند در مختصات عربستان یا همین کشورهای ریز عربی حاشیه خلیج فارس. نوکر آنها باش اما حتی یک انتخابات هم نداشته باش، مردم خودت را به وحشیانه ترین شکل سر ببر و حتی-به قول خودشان-در حملات 11 سپتامبر مشارکت داشته باش و 3000 نفر از آمریکایی ها را بکش اما در عوض فقط نوکر ما باش! آمریکایی ها ما را نوکر میخواهند. والسلام
عاقبت مشترک برجام و برجامیان
مجتبی اصغری در یادداشت روز روزنامه وطن امروز نوشت:
یک بار دیگر پس از بروز عواقب رفتار انفعالی دیپلماتهای دولت در عرصه بینالملل، جریان انقلابی اصیل به داد منافع ملی رسید. ماجرا از این قرار است که در موقعیت تاریخی و مهم نقضهای مکرر برجام و در آستانه وضع تحریمهای جدید علیه ایران در حوزههای مختلف نظامی، سایبری و حقوقبشری، برخی دولتیها همچون «محکومان ابدی» در انتظار لطف و کرم کدخدا صحنه بدعهدی دشمن را با سکوت هنری، دنبال میکردند. غربیها نیز با گردنکشی، اجرای تعهدات برجام توسط ایران را کافی ندانسته و سنت قدیمی «زیادهخواهی» را با تمسک به «روح برجام»، به بازی «آنچه از شما خواستهایم» تبدیل کردند.
در چنین فضایی بود که اعتراض ملیح رئیس کل بانک مرکزی در شورای روابط خارجی آمریکا به سیاستهای این کشور و اعتراف مهم در گفتوگو با خبرگزاری اقتصادی بلومبرگ، حقانیت حامیان منافع ملی را بار دیگر نشان داد. با وجود خطشکنی سیف، رسانههای غربگرا و حتی طرفدار دولت، در رفتاری عجیب تلاش رئیس بانک مرکزی برای اعمال فشار بر آمریکاییها با بیان واقعیت مبتنی بر «عایدی «تقریبا هیچ» ایران از برجام» را به دستان پرتوان «سانسورچی» سپردند! اما اصولگرایان با جریانسازی رسانهای، واکنش حیثیتی موگرینی در مقام دفاع «شخصی» از برجام را برانگیختند و نقض عهد آمریکا را مهم و مسالهای جدی در جامعه ایرانی معرفی کردند. ضریبدهی داخلی انقلابیها به اظهارات رئیس بانک مرکزی، منجر به ایجاد موج خبری در رسانههای خارجی نیز شد و پیام لبریز شدن صبر ایرانیان از «بازی دوگانه اوباما و اتحادیه اروپایی» را به گوش خصومتورزان غربی رساند.
آب در آسیاب دشمن
این همان پتانسیل درونی است که بارها در جریان مذاکرات هستهای ایران و آمریکا، از ظریف و همکارانش خواستیم انرژی آن را در جهت تامین حداکثری منافع ملی به کار گیرند اما نمیدانیم «روحیه غربگرایی»، «اعتماد به نفس پایین» یا «تمرکز بر گفتوگوهای محرمانه» در ساختمان برادران راکفلر منجر به «افراطی» و «جنگطلب» خطاب کردن جبهه خودی بچههای انقلاب شد یا علتی دیگر! در هر حال برخی در داخل ترجیح دادند حمایت از گفتمانسازی دشمن در تقسیم جامعه ایرانی به «خوبها و بدها» و تلاش برای «حذف یا تغییر انقلابیون» را به جای اجرای نسخه ضدبازی حرفهای جان کری با تمرکز بر خواستههای جمهوریخواهان، کنگره، نتانیاهو و حتی فابیوس فرانسوی در مذاکرات، در پیش گیرند.
خوب است یادآوری شود در بحبوحه مذاکرات، مشاور رئیسجمهور در سیمای ملی حاضر شد و به جای ایجاد فشار رسانهای بر آمریکا و طرفهای مذاکره با تمرکز بر مطالبات بر زمین مانده مجلس و انقلابیون، به قصد امتیازگیری حداکثری از حریف، از ایرانیان خواست «اوباما را درک کنند» چرا که توسط صهیونیستها و جمهوریخواهان تحت فشار است!
عینا همین ماجرا را متاسفانه در گزارش وزارت امور خارجه از برجام به مجلس شورای اسلامی مشاهده میکنیم. در این گزارش مفصل و مطول عملکرد 3 ماهه وزارت امور خارجه با تکرار برخی مفاد برجام، ارائه شده و ناباورانه شاهدیم عامل بدعهدی و فریبکاری غرب، برخی رفتارهای داخلی در ایران عنوان شده و با متهم کردن ایران، از شرکتهای آمریکایی رفع اتهام شده است!
روی ما حساب کنید!
تحلیل بدبینانه این گزارش را میتوان بر تلاش «انتخاباتی» بخشی از بدنه دولت برای حفظ موقعیت استراتژیک اما تخیلی «معتمد مطمئن غرب در ایران» استوار کرد که حتی در شرایط بدعهدی طرف آمریکایی نیز بر «برنامه تغییر» مدنظر دولت ایالات متحده با سرفصل «عمل به روح برجام» پای میفشارد. در همین حال، مرور مقالات منتشر شده در 2 روز اخیر در پایگاههای رسانهای نئولیبرالها نشان میدهد تلاش این طیف در آمریکا برای اجرای سریع «عملیات نجات برجام» با اعطای امتیازات کوچک و محدود به دولت روحانی آغاز شده است.
«تریتا پارسی»، مدیر تشکیلات امنیتی نایاک با حکم دلالی سهجانبه میان ایران، کاخ سفید و کنگره، با تمرکز مجدد بر خطر «وقوع جنگ» و «روی کار آمدن تندروها در ایران»، به صدای آمریکا گفته است: «دولت اوباما باید برای به خطر نیفتادن اجرای برجام قبل از پایان دوره خود، اطمینان لازم را در زمینه تجارت با ایران به بانکهای آمریکایی بدهد».
عملیات نجات برجامیان؟!
«شیرین هانتر»، دیپلمات سابق ایران در دوره پهلوی و از اعضای نایاک و شورای روابط خارجی آمریکا در یادداشتی اعتراضی با عنوان «آیا واقعا آمریکا میخواهد ایران سیاست خارجیاش را تعدیل کند؟» نوشت: «تنها 3 ماه پس از انعقاد برجام، این توافقنامه زیر سایه شک و تردید است». هانتر از ورود سربازان نیروی دریایی آمریکا به آبهای سرزمینی ایران تا واکنشهای منفی به آزمایش موشکهای بالستیک ایران بهرغم خلاف برجام نبودن این ماجرا مینویسد و آمریکا را به «دبه کردن» در توافق متهم میکند. وی معتقد است: «محرومیت ایران از دلار یعنی ایرانیها دسترسی به 100 میلیارد دلار اموال خود از جمله بدهیهای هند را نخواهند داشت و بانکهای اروپایی نیز از ترس جریمههای میلیاردی نقض تحریم، برای تعامل مالی با ایران، احتیاط خواهند کرد».
دیپلمات نزدیک به جریان سعودی در منطقه، پس از شرح موقعیت دشوار ایران پسابرجام، اوج نگرانی خود را در توصیف وضعیت دشوار سیاستمداران ایرانی طرف معامله با آمریکا از جمله ظریف و خاتمی در دوره قبلی در جریان جنگ افغانستان بروز میدهد و میگوید: «شاید بدعهدی آمریکا به عنوان کشوری بزرگ، تاثیر ملموس و نگرانکنندهای درباره بیاعتباری تعهدات بینالمللیاش برجای نگذارد اما سیاستمداران ایرانی را به علت معامله با آمریکای غیرقابل اعتماد به پایان عمر حرفهای خود رسانده یا به چیزی بدتر مشابه طلسم، دچار خواهد کرد».
30 سال دشمنی با غربگرایان!
اما جالبترین استدلالورزی هانتر برابر هیأت حاکمه آمریکا را در علتجویی خصومتورزی با سیاستمداران «معتدل» بر سر کار آمده در ایران در طول 30 سال از عمر انقلاب شامل دوره رفسنجانی و خاتمی و روحانی، مشاهده میکنیم. دیپلمات قدیمی دوره منحوس شاهنشاهی سپس چنین نتیجه میگیرد که آمریکا حتی با سیاستمداران معتدل ایرانی، دشمنی میکند، چرا که سیاست ثابتش در رابطه با نظام، حفظ ناپایداری با هدف «تغییر رژیم» یا «تجزیه کشور» است.
این حقیقتی است که بارها رهبر حکیم انقلاب در طول مسیر مذاکرات هستهای در عین باز گذاشتن مسیر «تجربهورزی ملی»، به آن اشاره کردند و اکنون از جانب تحلیلگران غربی در توصیف علت «بدعهدی آمریکا» مورد تاکید قرار میگیرد. برجام اگر زمینه ایجاد نفوذ گسترده و استحاله فرهنگ استقلال ملی را برآورده میکرد، هرگز حکم نقضش از سوی هیات حاکمه آمریکا صادر نمیشد اما زمانی که نظارت بر قراردادهای جدید نفتی، نهی سیاست خطرناک مفتفروشی نفت و گاز، تاکید بر معامله اقتصادی به شرط انتقال فناوری در حوزههای مختلف و مبارزه با عناصر و عوامل نفوذی و از همه مهمتر سیاست نجاتبخش خوداتکایی با اقدام و عمل در زمینه «اقتصاد مقاومتی» در دستور کار مردم و مسؤولان کشور قرار گیرد، «برجام» نیز به عاملی برای اتحاد ایرانیان برای حفظ تمرکز ملی بر توانمندی داخلی و صیانت از منافع ملی بدل خواهد شد. مردم به جد از سیاستمداران کشور میخواهند عمر حرفهای و آبروی ملی خود را خرج «کمک به دشمنی دشمن» نکنند و از «توکل انتخاباتی بر کدخدای از پا افتاده» با توجه به بدعاقبتی تاریخی نسخههای یلتسینی بپرهیزند.
رسم رواداري اصولگرايانه
دکتر حامد حاجي حيدري در بخش یادداشت امروز روزنامه رسالت نوشت:
چرا نسل جديد، در مقايسه با نسل پيش برنده انقلاب، توان کمتري در پيشبرد همکاريهاي سياسي دارد؟ چرا عاملان انقلاب اسلامي، از ابتدا مشغول حزب و تشکل و گروه سازي بودهاند و ميتوانند کم و بيش با هم کار کنند، ولي جوانان، بيشتر مايل به گلايه و شکايت از هم هستند؟ اين جوانان، بيش از آن که بتوانند با يکديگر همکاري کنند، عليه هم «غر ميزنند»؛ آنها در هدفونهاي خود که مدام در گوش دارند، ترانههاي هولناکي در مورد بيوفايي و انتقام و بيمحلي و خيانت ميشنوند، و اين نشان ميدهد که تلاش روانشناسان و روشنفکران طي دو دهه اخير براي ايجاد حس «رواداري» پلوراليستي، همان «رواداري» توأم با سهلنگري در حقيقت و حقانيت، نه تنها آنها را با هم مهربانتر نکرده است، بلکه خصومتها را به کينههاي عميقي که «هنوز» مجالي براي تلافي و تخليه نيافتهاند، تبديل ميکند. سوال ريشهايتر اين است که چرا محيطهاي ارتباطات انساني در شهرهايي مانند تهران يا کرج، اغلب، تا اين اندازه آزار دهنده و تنش آفرين است؟ مردم عصبي و عصباني، که به نظر ميرسد از مجاورت با يکديگر خرسند نيستند، و چون تا اين حد نسبت به يکديگر استبعاد دارند، معمولاً خارج از تقسيم کارهايي که در قالب ادارات و مکانهاي صنعتي از بالا به ايشان تحميل ميشود، کار جمعي چنداني از آنها بر نميآيد. چرا؟ چرا زمينه همکاري جوانان تا اين اندازه تخريب شده است؟ ريشه يابي قضيه:
تز 1.
بعضي از روانشناسان و برخي روشنفکران رشتههاي ديگر همچون فلسفه، طي دو دهه اخير که تهران به يک توده حاد و بحراني تبديل شده است، کوشش کردهاند تا «رواداري» يا «تساهل» را به اتکاء يک پلوراليسم معرفتي پيش ببرند. در واقع، اين نحو از «رواداري» با اذعان به حقيقتهاي چندگانه و پرهيز از قضاوت مواضع مختلف نسبت به يکديگر به دست ميآيد؛ «عيسي به دين خود و موسي به دين خود»، «هر کسي نظري دارد و نظرش براي خودش محترم است»، «هر کسي صرفنظر از عقيدهاش قابل احترام است»، «نبايد راجع به يکديگر قضاوت کنيم» و ... . اينها تکيه کلامهاي روشنفکران و روانشناسان پلوراليست براي تسکين مناقشات حاد يقهسفيدها و نوشهرنشينان، و هدف از آن، تقليل انتقاد و برخوردهاي منفي ميان افراد بوده است.
ولي، اين وضع فکري، در عمل، به نحوي «خصومت اتوکشيده» منجر شده است، که از قضا چون به صورت نقد سالم مجال طرح نمييابد، در درون افراد به صورت خصومت انباشته به کينه و بغض مخرب تبديل ميشود. اين کينه و بغض، هم «بهزيستن» افراد را از درون تخريب ميکند، و هم منجر به بروزات گاه گاه ناگهاني و کوبنده بين افراد ميشود.
اين فضاي بغضآلود که اپيدمي آن، از فراگيري مضامين «ترانههاي پرخاشگر» که پر از بيوفايي و انتقام و خصومت و بيمحلي و خيانت و... محرز ميگردد، دست پخت يک فضاي فکري پلوراليست است که هدف از آن، اشاعه «رواداري»، با سرکوب حقيقت و نقد و تعهد اخلاقي به پيشبرد جامعه انساني است؛ «رواداري» به قيمت قضاوت نکردن و سرکوب قوه حکم.
واقع آن است که روشنفکران و روانشناسان پلوراليست، براي منظور مشروع «رواداري» راه ساده را برگزيدهاند، و به جاي هدايت انسانها به سمت تهذيب قوه حکم، اين قوه را تخدير و سرکوب ميکنند. آنها ميکوشند تا مصيبتزدگان شهري را بيخيال کنند. با اعمال بيتفاوتي و سرکوب قوه حکم. ولي، انسان، ذاتاً حکم کننده است. خود اين حکم که «نبايد در مورد ديگران قضاوت کرد»، خود نحوي حکم و قضاوت راجع به ديگران است. نميتوان از انسان توقع داشت که لااقل در درون خود راجع به امور و افراد قضاوتي نداشته باشد. ميتوان افراد را تشويق کرد تا با تدارک مقدمات لازم به قضاوت بپردازند و حکم خود را دقيق و درست انجام دهند، ولي از نوع بشر نميتوان انتظار داشت که قضاوت نورزد نداشته باشد.
- انساني که لاجرم قضاوت ميکند، چه روانشناس بپسندد و چه نپسندد، به فرض تساهل و رواداري در قبال نژنديهاي فراوان شهري مانند تهران، تناقضهاي لاينحل را درون خود ميريزد و اين تناقضها به صورت کينهها و پرخاشهاي مبهم جلوهگر ميشود. اگر آنها در ظاهر وانمود کنند که «قضاوتي» راجع به ديگران نميورزند، در درون، نميتوانند چنين کنند، و چنين هم نميکنند.
تز 2
- خوب که به مسئله اصلي خود مينگرم، در اين موضوع که نسل نخست انقلاب به رغم قضاوتورزي انقلابي، و همچنين تحمل سختيها و دشواريها و خستگيها، توان «رواداري» بيشتري در قبال يکديگر داشتهاند، و در قياس با جوانان، بهتر توانستهاند همکاريهاي مثبت رو به آينده را سامان دهند، به يک پاسخ ميرسم؛ اينکه آنها قوه حکم مهذبي داشتهاند. آنها با استفاده از يک تساهل خام توام با سهلانگاري معرفتي نيست که با يکديگر همکاري مثبت دارند، بلکه با يک قوه حکم منطقي و مودب و مهذب است که تا اين اندازه ميتوانند به همکاري با يکديگر بپردازند. در عوض، روابط جوانان نوشهرنشين و يقه سفيد، مشحون از سياهنمايي و کماميدي و کينهورزي و نگاههاي منفي هستند. آنها کمتر ديد مثبتي در مورد آينده و سوال «چه بايد کرد» ارائه ميدهند، و بيشتر گرايش به آن دارند که اصطلاحاً «غر بزنند». آنها هر چند قضاوت نميکنند، ولي در عوض کار بدتري انجام ميدهند؛ آنها «غر ميزنند». آنها به جاي قضاوت منطقي و مشخص به طور مبهم ميگويند: «من از فلاني خوشم نميآيد»، «اه؛ چه اوضاع بدي»، ... . سرکوب قضاوتها توسط لشکر روانشناسان و روشنفکران متساهل، منجر به کينههاي مبهمي ميشود که بهترين تعبير براي اشاره به آنها، همان عبارت «غر زدن» است.
- پس، در عمل پروژه «پرهيز از قضاوت» روانشناسان شکست خورده است. اين افراد، براي مدتي تشويق ميشوند که در مورد ديگران قضاوتي نداشته باشند، ولي از آنجا که خصوصاً در شهر پر حادثه و پر اصطکاکي مانند تهران، نميشود راجع به ديگران قضاوتي نداشت، اين قضاوتها به صورت تناقضهاي دروني، ابتدا خود فرد را عذاب ميدهند و سپس، به صورت پرخاشگريهاي غير منطقي، محيط اجتماعي را آلوده ميسازند. افرادي که اينچنين، اسير سرکوب قوه حکم شدهاند، چارهاي نخواهند داشت که «بزنند و در بروند»؛ «انتقام بگيرند»؛ «حق خود را از ديگران بگيرند». اينها تعابيري است که در «ترانههاي پرخاشگر» بهوفور به گوش ميرسند.
تز 3
- «غر زدن» به جاي «نقد» و «قضاوت روشمند»، ميتواند عواقب احساسي و عاطفي مهمي براي افراد به بار بياورد. «غر زدن»، در واقع، توام با نحوي از خصومت ورزيدن است؛ به قدر کافي واضح نيست، طوري که مخاطب، نميتواند بفهمد که دقيقاً چه بايد بکند تا هدف «غر زدن» واقع نشود. «غر زدن» هيچ جنبه مثبتي ندارد و راهي نشان نميدهد. فرد، اغلب در توضيح «غر زدن» خود، از عذابي سخن ميگويد که در حال تحمل کردن آن است و گمان ميکند که اگر ريخت مخاطب را نبيند، يا اگر مخاطب کار خاصي را طور ديگري انجام دهد، از اين عذاب کم ميشود. «غر زدن»، صورتبندي غير منطقياي دارد و با تعابيري مثل اينکه «با اين کار تو حال نميکنم»، «اين کار تو قشنگ نيست»، يا «کلاً ازت خوشم نمي آد» بيان ميشود.
- خب؛ فردي که «غر زدن» را ساز کرده است، حتي با انعطاف مخاطب غر زدن خود تسکين ريشهاي نمييابد. او اسير تناقضهاي دروني شده است که خودش هم دقيقاً نميداند چيست، و به همين خاطر است که اين تعابير مبهم را براي بيان نارضايتي خود استفاده ميکند. از اين گذشته، «غر زدن» صميميت در روابط اجتماعي را تضعيف و نهايتاً نابود ميکند، و حاصل آن، فردي تنهاست که تنها به دنبال رضايت خاطر شخصي است که به آن نخواهد رسيد. در نتيجه، رفته رفته به سمت علائم آشکار «افسردگي» پيش ميرود.
- مخاطب «غر زدن» نيز حال بهتري از «غرغرو» نخواهد داشت. آنها نيز تمايل به تجربه خشم در پاسخ به «غر زدن»هاي غيرمنصفانه يا خصمانه را از خود بروز ميدهند و اگر بنا به رسم رواداري و تساهل، بخواهند اين خشم را سرکوب کنند، باز هم بازتاب اين تحمل غيرمنطقي را در جايي به صورت پرخاش متقابل بروز خواهند داد و اصطلاحاً زهر خود را به «غرغرو» خواهند ريخت. در نتيجه، يک توالي و چرخه از تسويه حسابها آغاز ميشود که صورتبندي اجتماعي را به شدت تخريب ميکند. حاصل انباشت چنين علائمي موجب شده است که بهويژه در سطح سياسي، تقريباً هيچ تجمع خالصي از جوانان را نتوان يافت که به درستي کار کند و حضور اجتماعي موثري داشته باشد و در عوض، تشکلهاي سياسي نسل پيشين مانند جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز و ...، همچنان موثرترين نيروهاي سياسي اين جامعه هستند که يکي از دلايل آن، همين آشفتگي جوانان نوشهرنشين در قوه حکم است.
تز 4
- در مقابل «غر زدن»، «نقد» و «قضاوت روشمند»، اصولاً به صورت روشن و در ارتباط با ارزيابيهاي مثبت صورت ميگيرد و ميکوشد تا به نحو مفاهمهاي، منظور خود را به مخاطب بفهماند و پندار و گفتار و رفتار او را اصلاح کند. شرط «نقد» و «قضاوت روشمند»، به رسميت شناختن کليت طرف مقابل به عنوان يک «شخصيت» است. «نقد» و «قضاوت روشمند»، مستلزم پذيرش آن است که طرف مورد انتقاد، در کل يک «شخصيت» قابل احترام و منطقي و منظم است و با اين فرض است که بايد يک «روش خاص» را اصلاح کند، تا آن کليت قابل احترام، آسيب نبيند.
- «نقد» و «قضاوت روشمند»، توام با «غر زدن» نيست، بلکه اصولاً ميتواند با ديدي مثبت و با تمرکز بر سوال مثبت «چه بايد کرد»، و نه اعتراض منفي «چه نبايد کرد» صورت گيرد. «نقد» و «قضاوت روشمند»، با وجه سازنده، اغلب با آرامش ابلاغ ميشود. از اين قرار، انتظار نميرود که مخاطب انتقاد، در صدد عيب جويي متقابل برآيد و توالي آزارها آغاز گردد.
- فايده اصلي «نقد» و «قضاوت روشمند»، براي انتقاد کننده آن است که برداشت او از رفتار و منش ناصحيح ديگري، منجر به شکلگيري عقدههاي دروني و گرههاي شخصيتي نميشود، بلکه به سهولت و با طي مراحل روشمند «بيان ميشوند». شخصيتي که به طور روشمند «منتقد» و «اهل قضاوت» است، اساساً شخصيتي متعادلتر است. اين تعادل، وقتي ارزشمندتر تشخيص داده ميشود که شخصيتها، در متروپلهاي پر جمعيت و پر تنش، مانند تهران يا کرج، زندگي کنند. زندگي در اين کلان شهرها لاجرم با اصطکاکها و سوء تفاهمهاي لحظه به لحظه همراه است و اگر افراد عادت نداشته باشند اين تنشها را به شيوهاي روشمند حل کنند، شخصيتي پر از عقدههاي لاينحل و بحراني خواهند يافت. اين، اتفاقي است که شهري مانند تهران را تا اين اندازه مستعد رفتارهاي تناقض آلود کرده است.
تز آخر
- سوال ريشهاي ما در اين يادداشت اين بوده است که چرا نسل جديد، در مقايسه با نسل پيش برنده انقلاب، توان کمتري در پيشبرد همکاريهاي سياسي دارد؟ و ملهم از آنچه تا کنون گفتيم، ميتوان اينچنين پاسخ گفت که نخبگان نسل انقلاب، با آموزشهاي فشردهاي که در درسهاي بازسازي مکتبي در طول دهه چهل و نيمه دهه پنجاه آموخته بودند، عموماً افرادي با «توان انتقادي روشمند»، و در نتيجه به لحاظ شخصيتي، از سطح تعادل بيشتري برخوردار بودند. پس، تعامل انساني روشمند و در عين حال انتقادي، کليد فهم ماجراست.
- مرتبط با اين «روشمندي»، موضوع مهم «مبادي آداب بودن» مطرح است. در بررسي عملکرد نخبگان نسل اول انقلاب و مقايسه آن با نخبگان فعلي، در سطوح مختلف، اعم از گفتار و رفتار و کردار، مشاهده ميشود که نخبگان نسل اول، بسيار بيشتر مبادي آداب هستند و در عوض، نخبگان اخيرتر، فعالتر و جسورترند و فضايل اخير را به قيمت از دست دادن متانت و «مبادي آداب بودن» به دست آوردهاند.
- در آغاز کار، فعالتر و جسورتر بودن، جذاب به نظر ميرسد؛ فرد، گهگاه، از پيشرو بودن خرسند ميشود و بنا به تعبير خودشان پيوسته به دنبال «ترکاندن» است. اما، اگر اين منش به منش فراگير در شهري شلوغ تبديل شود، آنگاه، دور نخواهد بود که همين فرد فعال و جسور، قرباني «ترکاندن» آن ديگري شود. در واقع، در يک محيط اجتماعي، «مراعات»، يک امر متقابل است. اگر ما براي پيشبرد اغراض فردگرايانه، به تخريب زمينه ايفاي نقش ديگران بپردازيم، آنگاه، از کمکهاي ديگران نيز بهرهمند نخواهيم شد و اغتشاش حيات اجتماعي، از همين نقطه آغاز ميشود. اگر مردم براي حفظ وجهه خود و ديگران همکاري نکنند، تعاملات اجتماعي به سمت هرج و مرج گسيل خواهد شد.
- آنچه «مراعات» متقابل را ميسر ميکند، همان «مبادي آداب بودن» يا پايبندي به هنجارهاي مشترک راهنماي تعاملات ميان مردم است. اين هنجارها، تعاملات را قابل پيش بيني ميکند. بايد، يک سناريوي مشترک در ميان باشد، تا مساعي «مراعات» را مسيري مشترک و متقابل ببخشد. در «مراعات»، مسئله اين است که ما ميکوشيم تا تصوير مشترک خود با ديگران را مطلوب نگاه داريم و اين «مطلوبيت» تابع فهم و برداشت مشترک ما از هنجارهاي اجتماعي است و هر وقت در محيطهاي پر اغتشاشي مانند شهر، اين فهم مشترک از هنجارها آسيب ببيند، قابل انتظار است که تدابير «مراعات» با دشواري مواجه شوند (توام با اقتباسهاي آزاد از ساندرا متز از دانشگاه ايالتي ايلينويز و ايپريل تريز از دانشگاه سن لوئيز).
علي(ع) بزرگترين منادي عدالت در تاريخ
علي اصغر شعردوست در سرمقاله امروز اعتماد نوشت:
بعضي ايام بركاتي دارند كه پياپي در ميرسند و همراه خويش خوشدلي و مباركي هديه ميكنند. از همين رو است كه حضرت حق هم در مصحف شريف خويش ارزش يك شب را از هزار ماه بيشتر دانسته است.
درگاه شماري مسلمين رخدادهايي كه درماه رجب حادث شده، اهميت و اعتبار اين ماه را افزايش داده است. در ماه رجب رسالت بزرگ پيامدار وحي آغاز ميشود. باران وحي بر گلستان وجود حضرت ختمي مرتبت فرو ميريزد و گلستان پررنگ و بوي حقيقت و توحيد را پديد ميآورد. از اين رو ماه رجب را ميتوان آغاز يك تاريخ عظيم محسوب كرد؛ تاريخي كه رستاخيز دوبارهاي است.
در تاريخ زندگي بشري تا دوباره معنويت و پارسايي را به زندگي پيوند زند و جان عشقآميز خويش را با جان عالم ملكوت در آميزد.
معراج حضرت ختمي مرتبت در ماه پربركت رجب رخ نمود. در اين سفر رمزي و نمادين حركتي آغاز شد كه مسجدالحرام را به مسجد الاقصي پيوند زد و دامنه رسالت حضرتش را از دنياي عرب آن روزگاران به آن سوي مرزها برد و پيام آسماني حضرتش را به گوش همگان رساند. از اين رو ماه رجب را ميتوان ماه فراگير شدن نهضت رسول(ص) دانست و به نوعي در شكستن حصارهايي دانست كه در طول تاريخ آدمي را در زندانهاي جغرافيا و رنگ و نژاد و خون و ساير عصبيتها نگه داشتهاند و در سيزدهم همين ماه بود كه مولاي مومنان حضرت اميرالمومنين علي(ع) پاي به عرصه حيات نهاد. وجود مقدسي كه اسلام در پرتو مجاهدتهاي آن حضرت شكل گرفت و شيعه درس صبر و پايداري و كوشش براي استقرار عدالت را از محضر مباركش آموخت. صداي عدالت انساني و فروغ جاويدي كه طي عصرها و نسلها همواره الهام بخش و راهنماي مومنان در تشخيص حق و باطل و معنا دادن به زندگي بوده است.
بيگمان، علي(ع) پس از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) كاملترين و بزرگترين شخصيت عالم هستي است. او مظهر كاملي از اسماي حسني است كه بزرگترين فضايل جهان خلقت را در وجود خود دارد. دانش او تمام بطنهاي غيب و شهود را پيمود، تقواي او درهاي تمام گناهان و خطاها را بر وجود مقدسش بست و اقتدارش پشت تمام صاحبان قدرت را به خاك ماليد. عدالت علي(ع) جلوهاي از عدل الهي بود و رافت و مهربانياش تجلي عشق خداوندي. به راستي كه هيچ قلمي توان بازگويي حتي بخش كوچكي از كمال بيانتهاي او را ندارد. وجود او همچون شمع فروزاني محفل انسانيت را تا پايان تاريخ روشن نگاه خواهد داشت.
اما آيا شأن و منزلت علي(ع) اين است كه در روز پر سعادت ولادتش تنها به بازگويي فضايلش بپردازيم؟ يا هر بار بايد به درسهاي جاودان زندگي او نيز بينديشيم و زندگي خويش را بر اساس آن سرمشقهاي الهي اصلاح كنيم؟ علي(ع) بزرگترين منادي عدالت در تاريخ است. او عدالت را در تمام عرصههاي زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي، مهمترين ملاك سنجش حاكمان ميديد و به هيچ قيمتي آن را قرباني نميساخت. در دستگاه عدالت علي(ع) مردم بزرگترين شأن و منزلت را داشتند و عوامل حكومت بايد همهچيز خود را براي خدمت به مردم مسلمان در كف اخلاص مينهادند.
در دستگاه عدالت علي(ع) همگان فرصتهايي مساوي براي رشد داشتند و تنها ملاك ترقي و پيشرفت افراد علم و توانايي و تقوا و عدالت بود. بهره همگان از بيتالمال مسلمانان برابر بود و هيچكس از هيچ خانوادهاي حق بهرهبرداري سوو از ذخاير مالي مسلمانان را نداشتند. در اين سازمان عادل حتي غيرمسلمانان نيز حقوقي در سطح عالي داشتند و كشيده شدن خلخال از پاي زني اهل كتاب هم پشت امام امت اسلامي را ميلرزاند. علي(ع) همه كس و همهچيز را در برابر قانون الهي برابر ميدانست و به هيچكس اجازه ايستادن در مقابل دستورها و احكام خداوندي را نميداد.
حكومت كوتاه علي(ع) نمودار عالي حكومت اسلامي است، حكومتي كه بهترين و مقبولترين انسانهاي زمان به لحاظ علم و عدالت و تقوا در آن به قدرت ميرسند و از قدرت تنها و تنها براي اصلاح امور جامعه استفاده ميكنند. در چنين شرايطي است كه اسلام با همه شوون و تماميت خود امكان تحقق مييابد. بيگمان، اسلام تماميتي است كه نميتوان بخشي از آن را به فراموشي سپرد. اين تماميت در حكومت عدل علي(ع) تجلي كاملي يافت و به الگويي ماندگار براي تمام مسلمانان و آزادگان جهان بدل شد. در سالروز ولادت پر سعادت قطب عالم امكان، لازم است نگاهي دوباره به آنچه علي(ع) در تابلوي زيباي دستورها و رهنمودهاي خويش ترسيم كرد بيفكنيم و خويشتن را يك بار ديگر با آن محك خداوندي بسنجيم.
نامگذاري روز تولد مولاي متقيان به عنوان «روز پدران و مردان» اقدامي سنجيده و مبارك است، كه اين مناسبت باشكوه را به همه پدران تبريك مي گوييم و گرامي مي داريم ياد پدراني را كه در كنار فرزندانشان نيستند. روح پدران درگذشته از جمله پدر بزرگوارم كه مهرورزي بر خاندان عصمت و اميرالمومنين را از وي آموختهام غريق رحمت و نور باد.
آیا محبت علی(ع) کافی است؟
روزنامه خراسان در سرمقاله امروز خود به قلم کورش شجاعی نوشت:
عشق به علی(ع)، عشق به همه خوبی هاست، عشق به علم و دانایی، حقیقت و خدامحوری، فضیلت و بزرگواری، شجاعت و جوانمردی، حلم و بردباری، عشق به غیرت و مروت، مدارا و مردم داری، آزادگی و فتوت، سخاوت، صداقت، مهربانی و یتیم نوازی، دادگستری و عدالت و از همه مهمتر عشق به علی(ع) عشق به اخلاص و ایمان و عبودیت حق تعالی است.بنابراین اصلاً بیراه نیست که عشق و محبت و ارادت به علی(ع) را از جمله مهمترین و برترین افتخارات و بلکه از جمله عظیم ترین و ناب ترین سرمایه های معنوی انسان بدانیم.
سرمایه و عطیه ای بس گران قدر و گران مقدار که می تواند انسان مشتاق را «پا در راه حق» و «پایدار در صراط مستقیم» و «دست در دست» حق تعالی کند. عشق و محبت به علی(ع) انسان را توان کندن از فرش و پرِ پرواز تا عرش می بخشد چرا که علی(ع) پس از پیامبر خاتم آن اعظم و اشرف پیامبران الهی، عینی ترین آینه جلوه حق و نماد اتمّ حق باوری، خدا محوری و اطاعت محض از خداوند سبحان است.
اما پر واضح است که برای پا در رکاب حق شدن و پایداری و جاودانگی در مسیر نورانی حق باوری و حق یاوری و هم پیمانی همیشگی با حق تا لحظه وداع با دنیای فانی و پیوستن به ابدیت و لقاء خداوندی، تنها عشق و محبت و ارادت به علی(ع) کافی نیست بلکه لازمه عافیت و عاقبت به خیری، عمل صادقانه و بهنگام به لوازم محبت و ارادت یعنی پیروی کردن از مرام و سیره علوی که همان سنت و سیره نبوی است.
پس هر مدعی عشق به علی(ع) برای اثبات این مدعا باید هر چه می تواند در نیت و گفتار و عمل خود را شبیه علی(ع) و مولا و سرور علی(ع) یعنی پیامبر خاتم(ص) و اهل بیت رسول اکرم کند و پا جای پای این بزرگواران که «کُلُّهم نور واحدند» بگذارد، بر این اساس هیچ مدعی عشق و پیروی از علی(ع) نمی تواند و نباید بر خدا و پیامبر عظیم الشأنش در هیچ موردی سبقت بگیرد و نه، باید عقب بماند، همچنان که علی(ع) هیچ گاه بر خدا و رسول برحقش سبقت نگرفت و در اطاعت از او لحظه ای درنگ نکرد و هماره و در هر حال با خلوص تمام به سیدی و سالاری و سروری مرادش نه تنها در گفتار و کردار وفادار بود بلکه این مریدی و اطاعت و ولایت پذیری از رسول خدا را برترین سرمایه معنوی خود برای تثبیت و تعمیق هر چه بیشتر ایمان به حق تعالی می دانست.
مدعیان حب علی و شیعیان علی
مدعیان ارادتمندی به ساحت مولای متقیان، باید همچون رسول اکرم(ص) و علی(ع) نماز را نور چشم خود بدانند و باید برای اقامه نماز در اول وقت و شرکت در نماز جماعت همت ویژه و عزم جزم داشته باشند و به بهترین شکل، نماز این پرچم بس زیبا و خوش خرام اسلام را در اوج و اهتزاز نگاه دارند. عاشقان و محبان علی(ع) هیچ گاه نمی توانند و نباید در کسب و کار و معاملاتشان اهل رباخواری، دروغ گویی، گران فروشی و کم فروشی، احتکار و تقلب باشند.
پیروان امیر مومنان هرگز نمی توانند در گفتارشان اهل دروغ، در رفتارشان اهل ریا و در کردارشان اهل تزویر و فریب مردم و در تعاملاتشان با بالادستی ها اهل تملق و چاپلوسی و با زیردستان اهل ظلم و ستم باشند. محبان و پیروان مولی الموحدین این تجسم عینی عدالت خداوندی نه تنها به کسی ظلم نمی کنند و به ظلم نیز تن نمی دهند بلکه در مقابل ظلم، ظالمان و ستمکاران سکوت نمی کنند و برای یاری رساندن و ستاندن حق مظلومان از ظالمان عالم به وظیفه وجدانی و انسانی و دینی خود عمل می کنند.و مگر می توان ادعای ارادتمندی علی(ع) را داشت و در مقابل گرسنگی و فقر انسان ها دست روی دست گذاشت و به تکلیف دینی و انسانی خود در برابر نیازمندان و خانواده های بی سرپرست و فرزندان یتیم جامعه عمل نکرد خصوصاً آن هنگام که در حدیث شریف می خوانیم که اشک یتیم عرش خدا را می لرزاند.
محبان ودوستداران علی(ع)، آن خداوندگار معرفت و نطق و بیان، باید اهل علم و دانش و فضیلت و بزرگواری باشند و در کسب معرفت و حقیقت سعی بلیغ کنند و اهل دانایی و بصیرت و ژرف اندیش باشند چرا که مولا علی(ع) به فرموده رسول خدا، باب علم نبوی بود پس محب و شیعه او نمی تواند و نباید در جهل و بی خبری به سر برد.ارادتمند و شیعه امیرالمومنین باید به سیره او و مرادش حضرت خاتم، مهربان و مردم دار و اهل مدارا با مردم باشد. مهربانی و گذشتش برای رضای خدا باشد و خشم و غضبش تنها در مقابل دشمنان دین خدا غلیان داشته باشد.مدعی حبّ علی(ع)، مال و اموال مردم را، خزانه دولت و بیت المال مسلمانان را هیچ گاه و در هیچ شرایطی «مال البیت» خود نمی داند، اهل حلال است و به حرام حتی نزدیک هم نمی شود، هیچ گاه، «لقمه حرام» بر سفره خود و خانواده اش نمی آورد.دوستداران مولای عارفان، قیامشان برای خدا است و آن گاه که باید بایستند و فریاد بزنند، چنین می کنند و آن هنگام که می بایست به خاطر مصلحت های کلان و مهم و ماندگاری اصل و اساس، سکوت کنند و دم فرو بندند و حتی از حق قطعی و مسلم خود بگذرند چنین می کنند، همان طور که در شرایط امروز منطقه مواردی از این قبیل را شاهدیم.دوستداران و پیروان امام عدالت، تلاش می کنند به گاه قضاوت به مولای عدالت محور خود اقتدا کنند همان مولای عادلی که عقیل برادرش را، ام کلثوم دخترش را یهودی طرف دعوایش را و همه انسان ها را به چشمی غیر از چشم عدالت نمی نگریست.
مسلمانی مفت خوران، قدرت طلبان و آل سعود
ارادتمندان حضرت مولا آن بنده و عبد صالح حضرت حق تعالی، باید اهل کار و تلاش و تولید باشند چرا که حضرتش هر چند بسیاری از اوقات با چند تکه نان جو خشک و قدری نمک و گاهی شیر، سیر بود اما در زمان حیات پربرکتش ده ها چاه و قنات حفر کرد و چند نخلستان کاشت و به آبادانی رسانید و تمامی آن ها را وقف فرمود و به هیچ بهانه ای دست از آبادانی و تولید ثروت برای جامعه اسلامی برنداشت، بنابراین محب علی(ع) و مدعی مسلمانی و معتقد به اسلام ناب محمدی اساساً نمی تواند مفت خور باشد یا مانند برخی از مفسدان و اختلاس کنندگان داخلی با آبروی ملی کشور بازی کند و خون مردم را بمکد و ثروت های ملی را به تاراج ببرد و به اطمینان مردم ضربه بزند و همچنین مسلمان واقعی نه تنها نمی تواند مانند بسیاری از حکام و شیوخ عرب و خصوصاً شاهزادگان آل سعود و شاه سلمان رفتار کند و ثروت مسلمانان را به جای هزینه کردن در راه گسترش و ترویج اسلام ناب و حل مشکلات عدیده مسلمانان جهان صرف خرید جنگنده وانواع بمب و ریختن آن بر سر مردم مسلمان و مظلوم و بی گناه یمن و سوریه و... کند بلکه اساساً هیچ مسلمان واقعی و هیچ انسان صاحب وجدانی نمی تواند در برابر چنین رفتارهایی سکوت کند.
همچنین هیچ اهل سیاست و مسئولی نمی تواند مدعی ارادتمندی و حب علی(ع) آن امیر عدل گستری باشد که حکومت در پیش چشمش کم ارزش تر از «عطسه بز» بود مگر این که تمام توان و تلاش و همتش را صرف همان کند که آن مولای عدالت محور می کرد پس سیاست بازان و قدرت طلبان ودنیا طلبانی که به اصول حکومت داری امیر مومنان پشت می کنند و برای رسیدن به قدرت و یا ماندن در قدرت به منشور عقیدتی و حکومتی علی(ع) عمل نمی کنند و به هر قیمتی حتی ایجاد اختلاف و دو دستگی بین مردم درصدد رسیدن به تمناها و خواست های نفسانی خود هستند نمیتوانند حتی مدعی حُبّ علی(ع) باشند چه رسد به ادعای مسلمانی و شیعه بودن.خداوند به آبروی امیرالمومنین این یگانه مولود مبارک کعبه به همه ما توفیق حُبّ و ارادتمندی واقعی به علی(ع) و پیروی حتمی از حضرتش برای رسیدن به قرب خداوندی و سعادت ابدی عطا فرماید.
«برجام»؛ از واقعیت تا تخریب
حجتالاسلام ابوالحسن نواب در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
برجام اگر چه «معجزه» نیست اما نیازی حیاتی برای ملت و نظام بود. محدودیتهای گستردهای که تا پیش از برجام بر کشور تحمیل شده بود، قابل انکار و فراموش شدنی نیست؛ محدودیتهایی که منحصر به روابط اقتصادی نبود و روابط فرهنگی، سیاسی و علمی ما با دنیای پیرامون و حتی برخی همسایگان را نیز تحتالشعاع خود قرار داده بود. با این حال گویی ترافیک سفرهای هیأتهای دیپلماتیک به تهران در دو سال گذشته و بخصوص بعد از اجرایی شدن توافق هستهای، سبب شده برخی شرایط پیشین و گرفتاریهای حاصل از سیاستهای دوره قبل را از یاد ببرند.
اگر چه به گفته رئیس جمهوری زمان زیادی از اجرایی شدن برجام نگذشته، اما در همین مدت کوتاه هم دستاوردهای آن محسوس است. بیراه نیست مهمترین و ابتداییترین رهاورد این توافق را تغییر نگاه بازیگران جهانی و منطقهای و نیز تلطیف فضای روانی بینالمللی نسبت به ایران دانست. شرایط قبل از آغاز گفتوگوهای هستهای در دولت جدید و تلاشهای قدرتهای جهانی برای انزوای ایران، در پناه همراهی بنگاههای رسانهای و تبلیغاتی، تصویر مغشوشی از نظام جمهوری اسلامی ایران ترسیم کرده بود. اما با آغاز گفتوگوها میان ایران و 1+5 و در نهایت با امضای برجام، این تصویر «ایرانهراسانه» فروپاشید.
برخی منتقدان بر دولت خرده گرفتهاند که تعهدات طرفهای مقابل به طور کامل اجرایی نشده و به طور مثال مدعی شدهاند «سوئیفت» و مبادلات بانکی ما با جهان برقرار نیست و روابط ما با کشورهای دیگر همانند دوران قبل از اعمال تحریمها است. ناگفته پیداست که بازگشت به دوران قبل از اعمال تحریمها، راهی یکشبه نیست هر چند توافق هم امضا شده و برجام در مرحله اجرایی است. این انتظار منطقی نیست که با همان سرعتی که فشارها بر کشور اعمال شد، شرایط به حالت عادی برگردد.
شایسته است منتقدان دولت توجه داشته باشند که دغدغههای رهبر معظم انقلاب نسبت به برجام، نه ناشی از سوءظن به دولت، که ناشی از اطمینان به عهدشکنی امریکاست؛ امری که رئیس جمهوری نیز به آن اذعان دارد. اما باید تأمل کرد که امریکا همه دنیا نیست. در حال حاضر مسیر توسعه روابط ما با بسیاری از کشورهای جهان و در رأس آنها اتحادیه اروپا هموار است. قدرتهای بزرگ دیگری همچون روسیه و چین در مراودات خود با ایران اهتمام بیشتری دارند و برخی همسایگان نیز نگرانیها یا کارشکنیهای سابق را کنار گذاشته یا بینتیجه میدانند.
بسیاری از منتقدان دولت نسبت به پیمان شکنی امریکا نگرانی دارند. در خصومت اینها با دولتمردان امریکا تردیدی نیست اما پرسش این است که چرا اینقدر این کشور را بزرگ جلوه میدهند. به نظر میرسد چنین امریکازدگی نشانه سوء برداشت آنها است.
در بدعهدی امریکا تردیدی نیست، اما نباید با رویکردی غیرمنصفانه، جهان را با امریکا برابر گرفت. بسیاری از منتقدان دولت، کسانی هستند که نمیتوان در دشمنی و خصومت آنان با امریکا تردیدی روا داشت، اما پرسش این است که چرا این دوستان تا این اندازه امریکا را بزرگ میکنند؟ چنین امریکازدگی و نشان دادن این که همه چیز در امریکاست، نشانه سوء برداشت آنهاست.
منتقدانی که دشمنی با امریکا را بزرگنمایی میکنند و مدعی هستند او را زیر پای خود له خواهند کرد، روا نیست که به دلیل مخالفت با دولت، هر روز امریکا را در رسانههای خود بزرگ جلوه دهند.
خلاصه آنکه، این واقعیت را باید پذیرفت که نگاه صفر و صدی به برجام، تأمین کننده منافع ملی نیست و حتی نمیتواند مخاطبان منتقدان را نیز قانع کند. برجام به عنوان یک دستاورد ملی، موفقیتهایی داشته و در حوزههایی چون تحریمهای نفتی، دریایی و بیمهای مشکلات اساسی را رفع کرده است. منتقدان برجام باید در بیان نقدهای خود، به خاطر داشته باشند این دستاورد، با مساعدت و هدایتهای رهبر معظم انقلاب به دست آمده است. از این رو، نقدها اگر توأم با همدلی و دلسوزی و مبتنی بر واقعیات باشد، تأثیرگذارتر خواهد بود.
آل سعود، استمرار خیانت نفتی
روزنامه جمهوری اسلامی در بخش سرمقاله امروز خود نوشت:
اجلاس «دوحه» به دلیل تاکید عربستان بر لزوم مشارکت ایران در طرح فریز نفتی، شکست خورد و 16 کشور شرکت کننده در اجلاس به خاطر کارشکنیهای عربستان، راه به جائی نبردند.
این نکته بسیار عجیب و قابل تامل است که آل سعود امیدوار است بتواند ایران را از هر جا که ممکن است، خارج کند ولی در اجلاس دوحه ناگهان سعودیها عاشق ایران شدهاند و میگویند «بدون ایران، هرگز!»
آنها که اطلاعات نفتی و روند تحولات پیرامونی را در اختیار دارند، بهتر میتوانند گواهی دهند که حتی این خواسته و اصرار سعودیها هم برای رضای خدا نیست و آنها در این ماجرا هم توطئهای را در سر دارند که با عدم حضور وزیر نفت ایران در دوحه، آن توطئه عقیم شد.
ماجرا به سالهای پیش از تحمیل تحریمها علیه ایران باز میگردد که آمریکا و متحدانش نگران عواقب تحریم بر قیمت نفت و تاثیرات آن بر روند تولید و مصرف انرژی بودند و بیم آن داشتند که با عدم ورود سهمیه نفتی ایران به چرخه مصرف سوختهای فسیلی، قیمت نفت دچار نوسان شود و با سیر صعودی قیمت نفت خام، بحران تازهای به وجود آید. در اینجا بود که آل سعود و برخی از همدستانش درون سازمان اوپک متعهد شدند که نه تنها سهم ایران و لیبی از صادرات نفت را جبران کنند بلکه با ایجاد یک مازاد تولید محسوس و ملموس، فضای جدیدی را در بازار جهانی نفت ایجاد کنند بطوری که حذف سهمیه ایران و لیبی با تغییر محسوسی در قیمتها همراه نشود.
آل سعود و همدستانشان برای یک دوره طولانی چند ساله از این بابت سودهای فراوانی به جیب زدند ولی با شکسته شدن فضا و پایان تحریمهای ظالمانه علیه ایران، هنوز هم اصرار دارند که در به همان پاشنه بچرخد و تحریمهای ضد ایرانی در قالب جدیدی، اینبار حتی به تایید ایران هم برسد!
طرح فریز نفتی خواستار ایجاد محدودیت در عرضه و حفظ سقف تولید در حد دیماه 1394 (ژانویه 2016) است. خواسته منطقی در این مقوله باید کاهش سقف تولید کشورهائی باشد که برای جبران سهم ایران، بر تولید و صادرات نفت خام خود افزوده بودند. ایران در این زمینه تصریح میکند ضمن حمایت از هرگونه تلاش در جهت تثبیت بازار نفت و تشویق به همکاری میان اعضای اوپک و غیراوپک، تولید کنندگان را به مساعی جمعی از قبیل تداوم رایزنی و پشتیبانی خود را از آن اعلام میدارد اما در عین حال تمامی توان و استعدادهای فنی – صنعتی خود را برای دستیابی به سقف تولید و صادرات پیش از اعمال تحریمهای ظالمانه به کار خواهد برد.
در واقع ریاض امیدوار است که قلمرو اوپک نیز همان طرحهای ابلهانه و توطئههای ضد ایرانی را عملیاتی کند و به ایران بقبولاند که نه تنها تلاش برای احیای سقف تولید گذشته و دستیابی به سهمیهاش در اوپک را متوقف سازد بلکه مسئولیت کاهش قیمتها ناشی از افزایش عرضه نفت به بازار جهانی را به گردن ایران بیندازد. درحالی که دستیابی ایران به سهمیه صادرات نفت در حد سالهای گذشته، تحت هیچ شرایطی با افزایش تولید 5 میلیون بشکه در روز عربستان و حفظ سقف تولید غیرمجاز 10 میلیون بشکهای امروز عربستان قابل مقایسه نیست.
این نکته از چند جهت غیرمنطقی است. اول آنکه عربستان به مراتب افزونتر از سهمیهاش تولید و صادر میکند. دوم آنکه با نشانهگیری انگشت اتهام به سوی ایران سعی دارد بر اقدامات غیراصولی خود در جهت اشباع بازار جهانی نفت و در نتیجه کاهش بلکه سقوط قیمت نفت سرپوش بگذارد و ایران را عامل این بیثباتی در بازار جهانی نفت معرفی کند. موضوع سوم، تلاش ریاض برای انحراف افکار عمومی و به فراموشی سپردن شکست عربستان در ماجرای اشباع بازار نفت بر میگردد که ریاض برای مقابله با ایران و روسیه به آن متوسل شد ولی دقیقاً در همان چاهی سقوط کرد که خود برای ایران و روسیه تدارک دیده بود. امروزه عربستان علیرغم تمهیدات اقتصادی برای جبران کسر بودجه، همچنان با کسر بودجه یکصد میلیارد دلاری مواجه است و ادامه این بازی کودکانه برای آل سعود بسیار سخت و سرنوشت ساز شده است.
آل سعود نمیتوانند به این بازی بدفرجام، برای یک دوره طولانیتر ادامه دهند، چرا که اولاً در این بازی شکست خورده و به اهدافشان نرسیدهاند، ثانیاً هزینههای جنگی و سرمایهگذاریهای ریاض در کانونهای بحران با هزینههای نجومی، در مسیری غیرقابل پیشبینی قرار گرفته است. ثالثاً ریاض در اصرار برای این روند خودزنی درون طیف تولید کنندگان اوپک و غیراوپک، تنهاست و از حمایت قابل ذکری برخوردار نیست، به ویژه آنکه طرحهای توسعهای و برنامهریزیهای اوپک و غیراوپک در این زمینه را دچار مشکل کرده که قویاً مورد اعتراض است و تولید کنندگان نفتی را زیر منگنه قرار داده است.
امروزه دیدگاه آل سعود و موضع آنها برای توجیه عملکرد سیاسی کارانهشان هرچه باشد، در اصل ماجرا تغییر محسوسی را باعث نمیگردد و روشن است که عربستان و برخی متحدانش در ساختار اوپک با تخلف از سهمیه مصوب خود، بازار نفت را به زیان تولید کنندگان نفتی درون ساختار اوپک و غیراوپک اشباع کردهاند و شرایطی را به وجود آوردهاند که نقش ذخایر استراتژیک غرب، مانع بازگشت سریع قیمتها، حتی به نزدیکی ارقام سالهای گذشته میسر نشود. آل سعود بهتر از دیگران میدانند که مجرم اصلی این ماجرا هستند و قاعدتاً با مانور سیاسی – تبلیغاتی هم نمیتوانند بر نقش خود سرپوش بگذارند.
اگر سپاه نبود دقیقا کجا بودیم؟!
دكتر يدالله جواني در بخش سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
اگر سپاه نبود دقیقا کجا بودیم؟!روز دوم ارديبهشتماه، سالروز تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. سالروز تأسيس سپاه، فرصت مغتنمي براي مرور كارنامه سپاه و پاسداران و نقشآفرينيهاي آنان در عرصههاي مختلف در دوران پس از انقلاب است.
سپاه مولود مبارك انقلاب اسلامي است. پاسداران فرزندان انقلابي ملت ايران بوده و هستند. سپاه پاسداران در اولين روزهاي پس از انقلاب، در شرايطي شكل گرفت كه دشمنان انقلاب ملت ايران و استقلال كشور، تحركات فراواني را براي برهم زدن ثبات، آرامش و امنيت كشور شروع كرده بودند. آنان مصمم بودند با به كارگيري تمامي امكانات خود، انقلاب اسلامي را به شكست رسانده، حكومت فروريخته پهلوي را احيا كنند و به قدرت بازگردانند.
در اين هنگامه بود كه جوانان انقلابي، در مجموعهاي به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، سامان يافتند و پاسداري از انقلاب را برعهده گرفتند و سپر تمامي حوادث كشور شدند. برقراري نظم و امنيت، مقابله با حركات خرابكارانه، مقابله با جريان ترور، خنثيسازي كودتاها، حضور در مناطق قوميتي كه گرفتار غائلههاي تجزيهطلبي از سوي جريانهاي ضدانقلابي با حمايت قدرتهاي خارجي شده بودند و حفاظت از شخصيتهاي انقلاب و مسئولان كشور، بخشي از كارنامه سپاه و پاسداران در ماههاي اوليه تشكيل اين نهاد انقلابي است.
به راستي اگر سپاه و بذل جان پاسداران آن در ماههاي اوليه شكلگيري جمهوري اسلامي و دوران پس از انقلاب نبود، جريان ترور و گروههاي تجزيهطلب كه از حمايتها و پشتيبانيهاي امريكا، شوروي، انگليس، رژيم صهيونيستي و دولتهاي مرتجع منطقه برخوردار بودند، چه سرنوشتي را براي ايران اسلامي رقم ميزدند. اگر سپاه و پاسداران فداكار و جانبركف انقلابي نبودند؛ چگونه توطئههاي دشمنان در كردستان، بلوچستان»، خوزستان، تركمنصحرا و... خاتمه مييافت. اگر سپاه و پاسداران نبودند، رهبران انقلاب و مسئولان كشور در برابر نقشههاي ترور و حذف فيزيكي گسترده و فراگير، چه سرنوشتي پيدا ميكردند.
آري، اين سپاه و پاسداران انقلابي آن بودند كه از انقلاب، نظام نوپاي جمهوري اسلامي، استقلال كشور و تماميت ارضي آن در برابر تمامي توطئهها پاسداري كردند. اين نقشآفرينيهاي سپاه در همان بدو تأسيس، موجب شد تا در اصل 150 قانون اساسي جمهوري اسلامي اين نهاد انقلابي اينگونه قانوني و تثبيت شود: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشكيل شد، براي ادامه نقش خود در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن پابرجا ميماند...»
دشمنان ناكام خارجي انقلاب اسلامي اعم از قدرتهاي جهاني و دولتهاي مرتجع منطقه در به شكست رساندن انقلاب و فرو ريختن جمهوري اسلامي در سال 1359 به توطئهاي بزرگتر دست زده و با تحريك، حمايت و پشتيبانيهاي گسترده و بيسابقه تاريخي از رژيم بعث حاكم بر عراق، جنگي را به ملت ايران تحميل كردند. برآورد جنگآفرينان از قدرت دفاعي ايران، اين بود كه جمهوري اسلامي به خاطر نوپا بودن و شرايط كشور در دوران پس از انقلاب، ضعيف بوده و با يك تهاجم فرو خواهد ريخت. براساس همين برآورد بود كه صدام تصور فتح دو، سه ماهه تهران را داشت، اما با شروع جنگ تحميلي، پاسداران انقلاب اسلامي لباس جهاد بر تن كرده به گونهاي در مقابله با متجاوزان حماسهآفريني كردند كه جنگ تحميلي به دفاع مقدس تبديل شد.
همين نقشآفرينيها و حماسهآفرينيهاي پاسداران انقلاب موجب شد حضرت امام خميني(ره)، آن جمله تاريخي را مبني بر اينكه «اگر سپاه نبود كشور هم نبود» بر زبان آورند.
رشادتها، فداكاريها، شهادتهاي مظلومانه پاسداران در صحنههاي مختلف دفاع از انقلاب به ويژه در كردستان و جنگ تحميلي سبب شد حضرت امام(ره) در وصف مظلوميت اين مجاهدان و مدافعان انقلاب و كشور، در خلال جنگ تحميلي خطاب به پاسداران بفرمايند: «شما آيينه مجسم مظلوميتها و رشادتهاي اين ملت بزرگ در صحنه نبرد و تاريخ مصور انقلابيد. شما فرزندان دفاع مقدس و پرچمداران عزت مسلمين و سپر حوادث اين كشوريد. شما يادگاران و همسنگران و فرماندهان و مسئولان بيداردلاني بودهايد كه امروز در قرار محضر حق مأوا گزيدهاند.»
نقشآفرينيهاي سپاه در راستاي دفاع از انقلاب، به جنگ تحميلي ختم نشد.
در خلال جنگ تحميلي، هواپيماربايي و برهم زدن امنيت پرواز در ايران اسلامي، در دستور كار سازمانهاي ترور و حاميان آنان قرار گرفت. حضرت امام(ره) با واگذاري مسئوليت برقراري امنيت پروازها به سپاه، اين نقشه دشمنان را نقش بر آب كرد. پاسداران جانبركف، با فداكاريها و هوشياريها، امنيت خطوط هوايي در تمامي پروازهاي داخلي و بينالمللي را به بهترين وجه تأمين كردند. دشمنان ناكام بعد از جنگ تحميلي، جنگ اقتصادي به راه انداختند. سپاه با ورود به عرصه سازندگي خوش درخشيد و دشمنان را در رسيدن به اهدافشان ناكام ساخت. درخشش سپاه و پاسداران در عرصه مقابله با دشمنان در عرصه جنگ نرمي كه آنان به كمك جريانهاي منحرف و ضدانقلاب داخلي عليه انقلاب اسلامي همانند فتنه 88 به راه انداختند، برگ زرين ديگري از كارنامه اين نهاد انقلابي و نيروهاي جانبركف و مخلص آن است.
با شكلگيري توطئههاي منطقهاي عليه جريان مقاومت، بيداري اسلامي و جمهوري اسلامي از سوي نظام سلطه با محوريت امريكا، باز اين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود كه با حضوري هوشمندانه در صحنههاي مختلف و ميدانهاي پرخطر، از عزت ملت، استقلال كشور و انقلاب اسلامي دفاع كرد. امريكاييها تحت مبارزه با تروريسم، به افغانستان و عراق لشكركشي كردند؛ لكن هدف اصلي آنان ايران بود. سپاه پاسداران در به شكست رساندن امريكاييها در پي اين تجاوزهايش خصوصاً در عراق، كارنامه درخشاني در تراز درخشش در دفاع مقدس دارد. اگر امريكاييها در عراق به اهداف خود ميرسيدند، دستاندازي آنان به سمت ايران با استفاه از ابزار نظامي آسانتر ميشد.
آري، اين سپاه و فرماندهان كارآزموده آن و نيروي قدس پرافتخارش بودند كه توانستند ماشين جنگي امريكا را در عراق متوقف سازند و از ادامه حركت بازدارند. امريكاييهاي شكست خورده در صحنههاي افغانستان و عراق، براي تضعيف قدرت منطقهاي ايران و مقابله با نفوذ راهبردي جمهوري اسلامي، به رژيم صهيونيستي مأموريت نابودي حزبالله لبنان را دادند، اما سپاه پاسداران با ايستادن تمامقد در كنار حزبالله و در ادامه آن در كنار گروههاي مقاومت فلسطيني، نقش برجستهاي در جنگهاي 33 روزه، 22 روزه، هشت روزه و 51 روزه ايفا كرد و توطئههاي امريكايي- صهيونيستي و عربي عليه مقاومت را درهم شكست و در نهايت در توطئه جنگهاي نيابتي نظام سلطه و متحدانش با استفاده از گروههاي تكفيري و بحرانآفريني در سوريه، عراق، لبنان و ديگر كشورهاي منطقه با هدف فرو ريختن محور مقاومت و تحت فشار قرار دادن جمهوري اسلامي، باز هم اين سپاه پاسداران بود كه به نمايندگي از ملت انقلابي ايران، با حضور در صحنههاي پرخطر، دفاع جانانه از عزت مسلمين، استقلال و امنيت ايران را برعهده گرفت. دليل عصبانيتها و تهاجمهاي نظام سلطه و متحدانش عليه سپاه را بايد در همين كارنامه سراسر افتخار اين نهاد انقلابي جستوجو كرد.
******
دریغ از یک عذرخواهی!
جعفر بلوری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
پس از این که ولی الله سیف، رئیس کل بانک مرکزی بعد از دیدار با مقامات آمریکا و-احتمالا- شنیدن پاسخهای نا امید کننده آنها! صادقانه، حرف دل«همه» حتی، برجام زدگان را زد و گفت که نتیجه 3 سال اعتماد به آمریکا شده «تقریبا هیچ»، ««عذر خواهی» کمترین کاری بود که بزککنندگان آمریکا و برجام میتوانستند و میتوانند از مردم بکنند اما نکردند و گویا قصد این کار را هم ندارند. در مقابل با کمال تعجب دیدیم، عده ای از همین ذوق زده ها، بلافاصله به خط شدند و به جای یک عذرخواهی خشک و خالی، مثل سه سال گذشته منتقدینی را که بزرگترین انتقادشان، رفع نشدن تحریمهاست به باد انتقاد گرفتند. عدهای حتی در جایگاه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ظاهر شده و چنان از بدعهدی آمریکا دفاع کردند که احتمالا تعجب کاخ سفید را هم برانگیختهاند. کار به جایی رسید که در گزارش وزارت خارجه درباره برجام، اعلام شد که بزرگترین مانع اجرایی نشدن تعهدات آمریکا، خود ما هستیم نه آمریکا!
یکی از همین زنجیرهایها، پس از این که با آب و تاب به انعکاس چند باره وعدههای عمل نشده و تکراری غرب پرداخت تا در نهایت اظهارات سیف را «ماله کشی» کند، به ماجرای سیف که رسید، با این جمله که «سیف برای مذاکره درباره رفع تحریم های غیر هستهای به آمریکا رفته بود» سعی کرد چنین القا کند که این «تقریبا هیچ» و آن پاسخ دلسرد کنندهای که سیف دریافت کرده، مربوط به تحریمهای غیر هستهای است! و آمریکا بد عهدی نکرده!
چه میدانیم شاید علت این که آمریکاییها مثل ابتدای امر، دیگر وعده نسیه هم نمیدهند، وجود همین زنجیرهایها باشد. حتما آنها با خود می گویند، با وجود چنین سخنگوهای خوبی که به جای منافع ملی خودشان از منافع ملی ما حمایت میکنند، دیگر چه نیازی به ما هست!
«سانسور»، یکی دیگر از اقدامات هماهنگی بود که روزنامههای زنجیرهای در نخستین روز پس از اظهارات سیف، آن را در پیش گرفتند تا اولا مفهوم واقعی شعار همیشگی شان یعنی «دانستن حق مردم است» را به نمایش گذاشته باشند! ثانیا فرصتی بیابند برای اینکه ببینند، چگونه باید با این اظهارنظر صادقانه سیف برخورد کنند! نامه سرگشاده و سفارشی، برجستهسازی اخبار حاشیه ای، سیاه نمایی علیه نظام، تمرکز سیاسی روی مسئله فساد و ... تمام آن چیزی بود که زنجیره ای ها 24 ساعت فرصت داشتند تا برای لاپوشانی و بی اهمیت جلوه دادن اظهارات مهم آقای سیف در بوق و کرنا کنند. بعد از 24 ساعت سانسور اما، تلاشهای ناشیانه برای جمع کردن این مسئله همچنان ادامه دارد.
اما با توجه به خطی که بزککنندگان آمریکا برای از این به بعد ماجرا در پیش گرفتهاند، میتوان حدس زد، اقدام بعدی آنها، حواله کردن وعدههای تحقق نیافته به اجرای برجامهای بعدی آن هم به شکل مراجعه به آمریکاست. در این بین باید برجام را هم برخلاف قبل از انتخابات! کم اهمیت تر جلوه داد و سیاهنماییها را هم رها نکرد. «برجام همین بود»، «از برجام نباید انتظار معجزه داشت» یا « خسارتهایی که دولت قبل به کشور وارد کرد آنقدر زیاد بود که نمیتوان به این راحتی آن را جبران کرد» و... در همین راستا اعلام می شود. برجامهای بعدی نیز از قرار معلوم عبارتند از، توانمندیهای نظامی ما، مسئله حقوق بشر مد نظر آنها و موضوع تروریسم و ....
همانطور که اشاره شد، این خط البته قرار است دو مسئله «تبرئه آمریکا» و «مقصر جلوه دادن خودمان»را هم همزمان به پیش ببرد! به عبارت دیگر قرار است از برجام 1 که به قول حضرت آقا، ادامه روال آن «خسارت محض» است، رد شده و تحقق یافتن وعدههایشان را به برجام های 2 و 3 و 4 و ... مشروط نمایند. بدین ترتیب از این به بعد میبایست منتظر اظهارات ساختارشکنانهتر، سیاهنماییهای بیشتر و به طور کلی حاشیهسازیهای بیشتری باشیم. یعنی زدن چوب حراج به امکانات و سرمایههای کشور.
تکرار یک پروسه «شکست خورده» و «خسارتآفرین» با هدف تقدیم کردن یک به یک مولفههای قدرت به دشمن! آن هم در کنار سیاهنمایی علیه کشور-چنانچه از روی آگاهی باشد- اگر خیانت نیست پس چیست؟!
«ایران از زمان اتمام توافق هستهای با آمریکا و سایر قدرتهای جهانی در جولای سال گذشته هنوز از مزایای اقتصادی مورد انتظارش برخوردار نشده است... ایرانیها ناامید شدهاند، اما تا اندازه زیادی باید خودشان را سرزنش کنند! ... یکی از موانع فعلی این است که اکثر تحریمهای آمریکا به بهانههای حقوق بشر و تروریسم کماکان پابرجا هستند... ایران میدانست که رفع تمامی تحریمهای آمریکا هرگز جزء توافق هستهای نبوده است... بانکهای ایرانی سیاست زده و فاقد شفافیت هستند و اقدامات لازم برای مقابله با پولشویی را انجام نمی دهند!» ( نیویورک تایمز)
هماهنگی موجود بین دو خطی که لیبرالهای وطنی و آمریکایی در مواجهه با مسئله تحریمها در پیش گرفتهاند نیز به طرز عجیبی با هم «مو» نمی زند!! هر دو ایران را مقصر جلوه میدهند، هر دو رفع تحریم ها را به برجامهای بعدی حواله میدهند و هر دو روی مسئله فساد متمرکز میشوند...! دو خط همسو که فقط با منافع ملی و خواستههای بر زمین مانده مردم این مرز و بوم همسویی ندارند.
اما مسئله مهمتر از برجام.
پس از اینکه معلوم شد از برجام آبیگرم نخواهد شد، این جماعت چند روزی است جدیتر از گذشته، در حال القای این دروغ خطرناک هستند که همه مشکلات-هستهای و غیر هستهای- قابل حل است اما، بدون آمریکا خیر! که در پاسخ باید گفت، آمریکا اگر حلّال مشکلات ما بود، به تعهدات واضحی که در برجام داده بود، عمل میکرد. آمریکایی ها صراحتا میگویند برجام همین بود که دیدید و منتظر بهبود شرایط اقتصادی تان نباشید. آنها حتی بدعهدی که کرده اند را نیز پنهان نمیکنند. اعتماد به کشور بدعهدی با مختصات آمریکا، در خوشبینانهترین حالت، ساده لوحی است. فرض بگیریم که توانمندی های موشکی مان را هم دادیم، چه تضمینی هست که همان پروسه خسارت بار هسته ای مجددا تکرار نشود؟ یا مثلا در مسئله حقوق بشر، آمریکاییها-همانطور که بارها هم گفتهاند- خواهند گفت، نبود آزادی همجنسبازان در ایران، نقض حقوق بشر است. بزک کنندگان آمریکا پاسخ دهند، این مسئله را چگونه حل خواهند کرد؟ اعدام قاچاقچیان موادمخدر، قاتلین و جنایتکاران و ... را هم به این لیست اضافه کنید.
واقعیت این است که، مشکل آمریکایی ها نه توان هسته ای ماست و نه حقوق بشر ما. مسئله آنها استقلال جمهوری اسلامی ایران است. آنها کشوری می خواهند در مختصات عربستان یا همین کشورهای ریز عربی حاشیه خلیج فارس. نوکر آنها باش اما حتی یک انتخابات هم نداشته باش، مردم خودت را به وحشیانه ترین شکل سر ببر و حتی-به قول خودشان-در حملات 11 سپتامبر مشارکت داشته باش و 3000 نفر از آمریکایی ها را بکش اما در عوض فقط نوکر ما باش! آمریکایی ها ما را نوکر میخواهند. والسلام
عاقبت مشترک برجام و برجامیان
مجتبی اصغری در یادداشت روز روزنامه وطن امروز نوشت:
یک بار دیگر پس از بروز عواقب رفتار انفعالی دیپلماتهای دولت در عرصه بینالملل، جریان انقلابی اصیل به داد منافع ملی رسید. ماجرا از این قرار است که در موقعیت تاریخی و مهم نقضهای مکرر برجام و در آستانه وضع تحریمهای جدید علیه ایران در حوزههای مختلف نظامی، سایبری و حقوقبشری، برخی دولتیها همچون «محکومان ابدی» در انتظار لطف و کرم کدخدا صحنه بدعهدی دشمن را با سکوت هنری، دنبال میکردند. غربیها نیز با گردنکشی، اجرای تعهدات برجام توسط ایران را کافی ندانسته و سنت قدیمی «زیادهخواهی» را با تمسک به «روح برجام»، به بازی «آنچه از شما خواستهایم» تبدیل کردند.
در چنین فضایی بود که اعتراض ملیح رئیس کل بانک مرکزی در شورای روابط خارجی آمریکا به سیاستهای این کشور و اعتراف مهم در گفتوگو با خبرگزاری اقتصادی بلومبرگ، حقانیت حامیان منافع ملی را بار دیگر نشان داد. با وجود خطشکنی سیف، رسانههای غربگرا و حتی طرفدار دولت، در رفتاری عجیب تلاش رئیس بانک مرکزی برای اعمال فشار بر آمریکاییها با بیان واقعیت مبتنی بر «عایدی «تقریبا هیچ» ایران از برجام» را به دستان پرتوان «سانسورچی» سپردند! اما اصولگرایان با جریانسازی رسانهای، واکنش حیثیتی موگرینی در مقام دفاع «شخصی» از برجام را برانگیختند و نقض عهد آمریکا را مهم و مسالهای جدی در جامعه ایرانی معرفی کردند. ضریبدهی داخلی انقلابیها به اظهارات رئیس بانک مرکزی، منجر به ایجاد موج خبری در رسانههای خارجی نیز شد و پیام لبریز شدن صبر ایرانیان از «بازی دوگانه اوباما و اتحادیه اروپایی» را به گوش خصومتورزان غربی رساند.
آب در آسیاب دشمن
این همان پتانسیل درونی است که بارها در جریان مذاکرات هستهای ایران و آمریکا، از ظریف و همکارانش خواستیم انرژی آن را در جهت تامین حداکثری منافع ملی به کار گیرند اما نمیدانیم «روحیه غربگرایی»، «اعتماد به نفس پایین» یا «تمرکز بر گفتوگوهای محرمانه» در ساختمان برادران راکفلر منجر به «افراطی» و «جنگطلب» خطاب کردن جبهه خودی بچههای انقلاب شد یا علتی دیگر! در هر حال برخی در داخل ترجیح دادند حمایت از گفتمانسازی دشمن در تقسیم جامعه ایرانی به «خوبها و بدها» و تلاش برای «حذف یا تغییر انقلابیون» را به جای اجرای نسخه ضدبازی حرفهای جان کری با تمرکز بر خواستههای جمهوریخواهان، کنگره، نتانیاهو و حتی فابیوس فرانسوی در مذاکرات، در پیش گیرند.
خوب است یادآوری شود در بحبوحه مذاکرات، مشاور رئیسجمهور در سیمای ملی حاضر شد و به جای ایجاد فشار رسانهای بر آمریکا و طرفهای مذاکره با تمرکز بر مطالبات بر زمین مانده مجلس و انقلابیون، به قصد امتیازگیری حداکثری از حریف، از ایرانیان خواست «اوباما را درک کنند» چرا که توسط صهیونیستها و جمهوریخواهان تحت فشار است!
عینا همین ماجرا را متاسفانه در گزارش وزارت امور خارجه از برجام به مجلس شورای اسلامی مشاهده میکنیم. در این گزارش مفصل و مطول عملکرد 3 ماهه وزارت امور خارجه با تکرار برخی مفاد برجام، ارائه شده و ناباورانه شاهدیم عامل بدعهدی و فریبکاری غرب، برخی رفتارهای داخلی در ایران عنوان شده و با متهم کردن ایران، از شرکتهای آمریکایی رفع اتهام شده است!
روی ما حساب کنید!
تحلیل بدبینانه این گزارش را میتوان بر تلاش «انتخاباتی» بخشی از بدنه دولت برای حفظ موقعیت استراتژیک اما تخیلی «معتمد مطمئن غرب در ایران» استوار کرد که حتی در شرایط بدعهدی طرف آمریکایی نیز بر «برنامه تغییر» مدنظر دولت ایالات متحده با سرفصل «عمل به روح برجام» پای میفشارد. در همین حال، مرور مقالات منتشر شده در 2 روز اخیر در پایگاههای رسانهای نئولیبرالها نشان میدهد تلاش این طیف در آمریکا برای اجرای سریع «عملیات نجات برجام» با اعطای امتیازات کوچک و محدود به دولت روحانی آغاز شده است.
«تریتا پارسی»، مدیر تشکیلات امنیتی نایاک با حکم دلالی سهجانبه میان ایران، کاخ سفید و کنگره، با تمرکز مجدد بر خطر «وقوع جنگ» و «روی کار آمدن تندروها در ایران»، به صدای آمریکا گفته است: «دولت اوباما باید برای به خطر نیفتادن اجرای برجام قبل از پایان دوره خود، اطمینان لازم را در زمینه تجارت با ایران به بانکهای آمریکایی بدهد».
عملیات نجات برجامیان؟!
«شیرین هانتر»، دیپلمات سابق ایران در دوره پهلوی و از اعضای نایاک و شورای روابط خارجی آمریکا در یادداشتی اعتراضی با عنوان «آیا واقعا آمریکا میخواهد ایران سیاست خارجیاش را تعدیل کند؟» نوشت: «تنها 3 ماه پس از انعقاد برجام، این توافقنامه زیر سایه شک و تردید است». هانتر از ورود سربازان نیروی دریایی آمریکا به آبهای سرزمینی ایران تا واکنشهای منفی به آزمایش موشکهای بالستیک ایران بهرغم خلاف برجام نبودن این ماجرا مینویسد و آمریکا را به «دبه کردن» در توافق متهم میکند. وی معتقد است: «محرومیت ایران از دلار یعنی ایرانیها دسترسی به 100 میلیارد دلار اموال خود از جمله بدهیهای هند را نخواهند داشت و بانکهای اروپایی نیز از ترس جریمههای میلیاردی نقض تحریم، برای تعامل مالی با ایران، احتیاط خواهند کرد».
دیپلمات نزدیک به جریان سعودی در منطقه، پس از شرح موقعیت دشوار ایران پسابرجام، اوج نگرانی خود را در توصیف وضعیت دشوار سیاستمداران ایرانی طرف معامله با آمریکا از جمله ظریف و خاتمی در دوره قبلی در جریان جنگ افغانستان بروز میدهد و میگوید: «شاید بدعهدی آمریکا به عنوان کشوری بزرگ، تاثیر ملموس و نگرانکنندهای درباره بیاعتباری تعهدات بینالمللیاش برجای نگذارد اما سیاستمداران ایرانی را به علت معامله با آمریکای غیرقابل اعتماد به پایان عمر حرفهای خود رسانده یا به چیزی بدتر مشابه طلسم، دچار خواهد کرد».
30 سال دشمنی با غربگرایان!
اما جالبترین استدلالورزی هانتر برابر هیأت حاکمه آمریکا را در علتجویی خصومتورزی با سیاستمداران «معتدل» بر سر کار آمده در ایران در طول 30 سال از عمر انقلاب شامل دوره رفسنجانی و خاتمی و روحانی، مشاهده میکنیم. دیپلمات قدیمی دوره منحوس شاهنشاهی سپس چنین نتیجه میگیرد که آمریکا حتی با سیاستمداران معتدل ایرانی، دشمنی میکند، چرا که سیاست ثابتش در رابطه با نظام، حفظ ناپایداری با هدف «تغییر رژیم» یا «تجزیه کشور» است.
این حقیقتی است که بارها رهبر حکیم انقلاب در طول مسیر مذاکرات هستهای در عین باز گذاشتن مسیر «تجربهورزی ملی»، به آن اشاره کردند و اکنون از جانب تحلیلگران غربی در توصیف علت «بدعهدی آمریکا» مورد تاکید قرار میگیرد. برجام اگر زمینه ایجاد نفوذ گسترده و استحاله فرهنگ استقلال ملی را برآورده میکرد، هرگز حکم نقضش از سوی هیات حاکمه آمریکا صادر نمیشد اما زمانی که نظارت بر قراردادهای جدید نفتی، نهی سیاست خطرناک مفتفروشی نفت و گاز، تاکید بر معامله اقتصادی به شرط انتقال فناوری در حوزههای مختلف و مبارزه با عناصر و عوامل نفوذی و از همه مهمتر سیاست نجاتبخش خوداتکایی با اقدام و عمل در زمینه «اقتصاد مقاومتی» در دستور کار مردم و مسؤولان کشور قرار گیرد، «برجام» نیز به عاملی برای اتحاد ایرانیان برای حفظ تمرکز ملی بر توانمندی داخلی و صیانت از منافع ملی بدل خواهد شد. مردم به جد از سیاستمداران کشور میخواهند عمر حرفهای و آبروی ملی خود را خرج «کمک به دشمنی دشمن» نکنند و از «توکل انتخاباتی بر کدخدای از پا افتاده» با توجه به بدعاقبتی تاریخی نسخههای یلتسینی بپرهیزند.
رسم رواداري اصولگرايانه
دکتر حامد حاجي حيدري در بخش یادداشت امروز روزنامه رسالت نوشت:
چرا نسل جديد، در مقايسه با نسل پيش برنده انقلاب، توان کمتري در پيشبرد همکاريهاي سياسي دارد؟ چرا عاملان انقلاب اسلامي، از ابتدا مشغول حزب و تشکل و گروه سازي بودهاند و ميتوانند کم و بيش با هم کار کنند، ولي جوانان، بيشتر مايل به گلايه و شکايت از هم هستند؟ اين جوانان، بيش از آن که بتوانند با يکديگر همکاري کنند، عليه هم «غر ميزنند»؛ آنها در هدفونهاي خود که مدام در گوش دارند، ترانههاي هولناکي در مورد بيوفايي و انتقام و بيمحلي و خيانت ميشنوند، و اين نشان ميدهد که تلاش روانشناسان و روشنفکران طي دو دهه اخير براي ايجاد حس «رواداري» پلوراليستي، همان «رواداري» توأم با سهلنگري در حقيقت و حقانيت، نه تنها آنها را با هم مهربانتر نکرده است، بلکه خصومتها را به کينههاي عميقي که «هنوز» مجالي براي تلافي و تخليه نيافتهاند، تبديل ميکند. سوال ريشهايتر اين است که چرا محيطهاي ارتباطات انساني در شهرهايي مانند تهران يا کرج، اغلب، تا اين اندازه آزار دهنده و تنش آفرين است؟ مردم عصبي و عصباني، که به نظر ميرسد از مجاورت با يکديگر خرسند نيستند، و چون تا اين حد نسبت به يکديگر استبعاد دارند، معمولاً خارج از تقسيم کارهايي که در قالب ادارات و مکانهاي صنعتي از بالا به ايشان تحميل ميشود، کار جمعي چنداني از آنها بر نميآيد. چرا؟ چرا زمينه همکاري جوانان تا اين اندازه تخريب شده است؟ ريشه يابي قضيه:
تز 1.
بعضي از روانشناسان و برخي روشنفکران رشتههاي ديگر همچون فلسفه، طي دو دهه اخير که تهران به يک توده حاد و بحراني تبديل شده است، کوشش کردهاند تا «رواداري» يا «تساهل» را به اتکاء يک پلوراليسم معرفتي پيش ببرند. در واقع، اين نحو از «رواداري» با اذعان به حقيقتهاي چندگانه و پرهيز از قضاوت مواضع مختلف نسبت به يکديگر به دست ميآيد؛ «عيسي به دين خود و موسي به دين خود»، «هر کسي نظري دارد و نظرش براي خودش محترم است»، «هر کسي صرفنظر از عقيدهاش قابل احترام است»، «نبايد راجع به يکديگر قضاوت کنيم» و ... . اينها تکيه کلامهاي روشنفکران و روانشناسان پلوراليست براي تسکين مناقشات حاد يقهسفيدها و نوشهرنشينان، و هدف از آن، تقليل انتقاد و برخوردهاي منفي ميان افراد بوده است.
ولي، اين وضع فکري، در عمل، به نحوي «خصومت اتوکشيده» منجر شده است، که از قضا چون به صورت نقد سالم مجال طرح نمييابد، در درون افراد به صورت خصومت انباشته به کينه و بغض مخرب تبديل ميشود. اين کينه و بغض، هم «بهزيستن» افراد را از درون تخريب ميکند، و هم منجر به بروزات گاه گاه ناگهاني و کوبنده بين افراد ميشود.
اين فضاي بغضآلود که اپيدمي آن، از فراگيري مضامين «ترانههاي پرخاشگر» که پر از بيوفايي و انتقام و خصومت و بيمحلي و خيانت و... محرز ميگردد، دست پخت يک فضاي فکري پلوراليست است که هدف از آن، اشاعه «رواداري»، با سرکوب حقيقت و نقد و تعهد اخلاقي به پيشبرد جامعه انساني است؛ «رواداري» به قيمت قضاوت نکردن و سرکوب قوه حکم.
واقع آن است که روشنفکران و روانشناسان پلوراليست، براي منظور مشروع «رواداري» راه ساده را برگزيدهاند، و به جاي هدايت انسانها به سمت تهذيب قوه حکم، اين قوه را تخدير و سرکوب ميکنند. آنها ميکوشند تا مصيبتزدگان شهري را بيخيال کنند. با اعمال بيتفاوتي و سرکوب قوه حکم. ولي، انسان، ذاتاً حکم کننده است. خود اين حکم که «نبايد در مورد ديگران قضاوت کرد»، خود نحوي حکم و قضاوت راجع به ديگران است. نميتوان از انسان توقع داشت که لااقل در درون خود راجع به امور و افراد قضاوتي نداشته باشد. ميتوان افراد را تشويق کرد تا با تدارک مقدمات لازم به قضاوت بپردازند و حکم خود را دقيق و درست انجام دهند، ولي از نوع بشر نميتوان انتظار داشت که قضاوت نورزد نداشته باشد.
- انساني که لاجرم قضاوت ميکند، چه روانشناس بپسندد و چه نپسندد، به فرض تساهل و رواداري در قبال نژنديهاي فراوان شهري مانند تهران، تناقضهاي لاينحل را درون خود ميريزد و اين تناقضها به صورت کينهها و پرخاشهاي مبهم جلوهگر ميشود. اگر آنها در ظاهر وانمود کنند که «قضاوتي» راجع به ديگران نميورزند، در درون، نميتوانند چنين کنند، و چنين هم نميکنند.
تز 2
- خوب که به مسئله اصلي خود مينگرم، در اين موضوع که نسل نخست انقلاب به رغم قضاوتورزي انقلابي، و همچنين تحمل سختيها و دشواريها و خستگيها، توان «رواداري» بيشتري در قبال يکديگر داشتهاند، و در قياس با جوانان، بهتر توانستهاند همکاريهاي مثبت رو به آينده را سامان دهند، به يک پاسخ ميرسم؛ اينکه آنها قوه حکم مهذبي داشتهاند. آنها با استفاده از يک تساهل خام توام با سهلانگاري معرفتي نيست که با يکديگر همکاري مثبت دارند، بلکه با يک قوه حکم منطقي و مودب و مهذب است که تا اين اندازه ميتوانند به همکاري با يکديگر بپردازند. در عوض، روابط جوانان نوشهرنشين و يقه سفيد، مشحون از سياهنمايي و کماميدي و کينهورزي و نگاههاي منفي هستند. آنها کمتر ديد مثبتي در مورد آينده و سوال «چه بايد کرد» ارائه ميدهند، و بيشتر گرايش به آن دارند که اصطلاحاً «غر بزنند». آنها هر چند قضاوت نميکنند، ولي در عوض کار بدتري انجام ميدهند؛ آنها «غر ميزنند». آنها به جاي قضاوت منطقي و مشخص به طور مبهم ميگويند: «من از فلاني خوشم نميآيد»، «اه؛ چه اوضاع بدي»، ... . سرکوب قضاوتها توسط لشکر روانشناسان و روشنفکران متساهل، منجر به کينههاي مبهمي ميشود که بهترين تعبير براي اشاره به آنها، همان عبارت «غر زدن» است.
- پس، در عمل پروژه «پرهيز از قضاوت» روانشناسان شکست خورده است. اين افراد، براي مدتي تشويق ميشوند که در مورد ديگران قضاوتي نداشته باشند، ولي از آنجا که خصوصاً در شهر پر حادثه و پر اصطکاکي مانند تهران، نميشود راجع به ديگران قضاوتي نداشت، اين قضاوتها به صورت تناقضهاي دروني، ابتدا خود فرد را عذاب ميدهند و سپس، به صورت پرخاشگريهاي غير منطقي، محيط اجتماعي را آلوده ميسازند. افرادي که اينچنين، اسير سرکوب قوه حکم شدهاند، چارهاي نخواهند داشت که «بزنند و در بروند»؛ «انتقام بگيرند»؛ «حق خود را از ديگران بگيرند». اينها تعابيري است که در «ترانههاي پرخاشگر» بهوفور به گوش ميرسند.
تز 3
- «غر زدن» به جاي «نقد» و «قضاوت روشمند»، ميتواند عواقب احساسي و عاطفي مهمي براي افراد به بار بياورد. «غر زدن»، در واقع، توام با نحوي از خصومت ورزيدن است؛ به قدر کافي واضح نيست، طوري که مخاطب، نميتواند بفهمد که دقيقاً چه بايد بکند تا هدف «غر زدن» واقع نشود. «غر زدن» هيچ جنبه مثبتي ندارد و راهي نشان نميدهد. فرد، اغلب در توضيح «غر زدن» خود، از عذابي سخن ميگويد که در حال تحمل کردن آن است و گمان ميکند که اگر ريخت مخاطب را نبيند، يا اگر مخاطب کار خاصي را طور ديگري انجام دهد، از اين عذاب کم ميشود. «غر زدن»، صورتبندي غير منطقياي دارد و با تعابيري مثل اينکه «با اين کار تو حال نميکنم»، «اين کار تو قشنگ نيست»، يا «کلاً ازت خوشم نمي آد» بيان ميشود.
- خب؛ فردي که «غر زدن» را ساز کرده است، حتي با انعطاف مخاطب غر زدن خود تسکين ريشهاي نمييابد. او اسير تناقضهاي دروني شده است که خودش هم دقيقاً نميداند چيست، و به همين خاطر است که اين تعابير مبهم را براي بيان نارضايتي خود استفاده ميکند. از اين گذشته، «غر زدن» صميميت در روابط اجتماعي را تضعيف و نهايتاً نابود ميکند، و حاصل آن، فردي تنهاست که تنها به دنبال رضايت خاطر شخصي است که به آن نخواهد رسيد. در نتيجه، رفته رفته به سمت علائم آشکار «افسردگي» پيش ميرود.
- مخاطب «غر زدن» نيز حال بهتري از «غرغرو» نخواهد داشت. آنها نيز تمايل به تجربه خشم در پاسخ به «غر زدن»هاي غيرمنصفانه يا خصمانه را از خود بروز ميدهند و اگر بنا به رسم رواداري و تساهل، بخواهند اين خشم را سرکوب کنند، باز هم بازتاب اين تحمل غيرمنطقي را در جايي به صورت پرخاش متقابل بروز خواهند داد و اصطلاحاً زهر خود را به «غرغرو» خواهند ريخت. در نتيجه، يک توالي و چرخه از تسويه حسابها آغاز ميشود که صورتبندي اجتماعي را به شدت تخريب ميکند. حاصل انباشت چنين علائمي موجب شده است که بهويژه در سطح سياسي، تقريباً هيچ تجمع خالصي از جوانان را نتوان يافت که به درستي کار کند و حضور اجتماعي موثري داشته باشد و در عوض، تشکلهاي سياسي نسل پيشين مانند جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز و ...، همچنان موثرترين نيروهاي سياسي اين جامعه هستند که يکي از دلايل آن، همين آشفتگي جوانان نوشهرنشين در قوه حکم است.
تز 4
- در مقابل «غر زدن»، «نقد» و «قضاوت روشمند»، اصولاً به صورت روشن و در ارتباط با ارزيابيهاي مثبت صورت ميگيرد و ميکوشد تا به نحو مفاهمهاي، منظور خود را به مخاطب بفهماند و پندار و گفتار و رفتار او را اصلاح کند. شرط «نقد» و «قضاوت روشمند»، به رسميت شناختن کليت طرف مقابل به عنوان يک «شخصيت» است. «نقد» و «قضاوت روشمند»، مستلزم پذيرش آن است که طرف مورد انتقاد، در کل يک «شخصيت» قابل احترام و منطقي و منظم است و با اين فرض است که بايد يک «روش خاص» را اصلاح کند، تا آن کليت قابل احترام، آسيب نبيند.
- «نقد» و «قضاوت روشمند»، توام با «غر زدن» نيست، بلکه اصولاً ميتواند با ديدي مثبت و با تمرکز بر سوال مثبت «چه بايد کرد»، و نه اعتراض منفي «چه نبايد کرد» صورت گيرد. «نقد» و «قضاوت روشمند»، با وجه سازنده، اغلب با آرامش ابلاغ ميشود. از اين قرار، انتظار نميرود که مخاطب انتقاد، در صدد عيب جويي متقابل برآيد و توالي آزارها آغاز گردد.
- فايده اصلي «نقد» و «قضاوت روشمند»، براي انتقاد کننده آن است که برداشت او از رفتار و منش ناصحيح ديگري، منجر به شکلگيري عقدههاي دروني و گرههاي شخصيتي نميشود، بلکه به سهولت و با طي مراحل روشمند «بيان ميشوند». شخصيتي که به طور روشمند «منتقد» و «اهل قضاوت» است، اساساً شخصيتي متعادلتر است. اين تعادل، وقتي ارزشمندتر تشخيص داده ميشود که شخصيتها، در متروپلهاي پر جمعيت و پر تنش، مانند تهران يا کرج، زندگي کنند. زندگي در اين کلان شهرها لاجرم با اصطکاکها و سوء تفاهمهاي لحظه به لحظه همراه است و اگر افراد عادت نداشته باشند اين تنشها را به شيوهاي روشمند حل کنند، شخصيتي پر از عقدههاي لاينحل و بحراني خواهند يافت. اين، اتفاقي است که شهري مانند تهران را تا اين اندازه مستعد رفتارهاي تناقض آلود کرده است.
تز آخر
- سوال ريشهاي ما در اين يادداشت اين بوده است که چرا نسل جديد، در مقايسه با نسل پيش برنده انقلاب، توان کمتري در پيشبرد همکاريهاي سياسي دارد؟ و ملهم از آنچه تا کنون گفتيم، ميتوان اينچنين پاسخ گفت که نخبگان نسل انقلاب، با آموزشهاي فشردهاي که در درسهاي بازسازي مکتبي در طول دهه چهل و نيمه دهه پنجاه آموخته بودند، عموماً افرادي با «توان انتقادي روشمند»، و در نتيجه به لحاظ شخصيتي، از سطح تعادل بيشتري برخوردار بودند. پس، تعامل انساني روشمند و در عين حال انتقادي، کليد فهم ماجراست.
- مرتبط با اين «روشمندي»، موضوع مهم «مبادي آداب بودن» مطرح است. در بررسي عملکرد نخبگان نسل اول انقلاب و مقايسه آن با نخبگان فعلي، در سطوح مختلف، اعم از گفتار و رفتار و کردار، مشاهده ميشود که نخبگان نسل اول، بسيار بيشتر مبادي آداب هستند و در عوض، نخبگان اخيرتر، فعالتر و جسورترند و فضايل اخير را به قيمت از دست دادن متانت و «مبادي آداب بودن» به دست آوردهاند.
- در آغاز کار، فعالتر و جسورتر بودن، جذاب به نظر ميرسد؛ فرد، گهگاه، از پيشرو بودن خرسند ميشود و بنا به تعبير خودشان پيوسته به دنبال «ترکاندن» است. اما، اگر اين منش به منش فراگير در شهري شلوغ تبديل شود، آنگاه، دور نخواهد بود که همين فرد فعال و جسور، قرباني «ترکاندن» آن ديگري شود. در واقع، در يک محيط اجتماعي، «مراعات»، يک امر متقابل است. اگر ما براي پيشبرد اغراض فردگرايانه، به تخريب زمينه ايفاي نقش ديگران بپردازيم، آنگاه، از کمکهاي ديگران نيز بهرهمند نخواهيم شد و اغتشاش حيات اجتماعي، از همين نقطه آغاز ميشود. اگر مردم براي حفظ وجهه خود و ديگران همکاري نکنند، تعاملات اجتماعي به سمت هرج و مرج گسيل خواهد شد.
- آنچه «مراعات» متقابل را ميسر ميکند، همان «مبادي آداب بودن» يا پايبندي به هنجارهاي مشترک راهنماي تعاملات ميان مردم است. اين هنجارها، تعاملات را قابل پيش بيني ميکند. بايد، يک سناريوي مشترک در ميان باشد، تا مساعي «مراعات» را مسيري مشترک و متقابل ببخشد. در «مراعات»، مسئله اين است که ما ميکوشيم تا تصوير مشترک خود با ديگران را مطلوب نگاه داريم و اين «مطلوبيت» تابع فهم و برداشت مشترک ما از هنجارهاي اجتماعي است و هر وقت در محيطهاي پر اغتشاشي مانند شهر، اين فهم مشترک از هنجارها آسيب ببيند، قابل انتظار است که تدابير «مراعات» با دشواري مواجه شوند (توام با اقتباسهاي آزاد از ساندرا متز از دانشگاه ايالتي ايلينويز و ايپريل تريز از دانشگاه سن لوئيز).
علي(ع) بزرگترين منادي عدالت در تاريخ
علي اصغر شعردوست در سرمقاله امروز اعتماد نوشت:
بعضي ايام بركاتي دارند كه پياپي در ميرسند و همراه خويش خوشدلي و مباركي هديه ميكنند. از همين رو است كه حضرت حق هم در مصحف شريف خويش ارزش يك شب را از هزار ماه بيشتر دانسته است.
درگاه شماري مسلمين رخدادهايي كه درماه رجب حادث شده، اهميت و اعتبار اين ماه را افزايش داده است. در ماه رجب رسالت بزرگ پيامدار وحي آغاز ميشود. باران وحي بر گلستان وجود حضرت ختمي مرتبت فرو ميريزد و گلستان پررنگ و بوي حقيقت و توحيد را پديد ميآورد. از اين رو ماه رجب را ميتوان آغاز يك تاريخ عظيم محسوب كرد؛ تاريخي كه رستاخيز دوبارهاي است.
در تاريخ زندگي بشري تا دوباره معنويت و پارسايي را به زندگي پيوند زند و جان عشقآميز خويش را با جان عالم ملكوت در آميزد.
معراج حضرت ختمي مرتبت در ماه پربركت رجب رخ نمود. در اين سفر رمزي و نمادين حركتي آغاز شد كه مسجدالحرام را به مسجد الاقصي پيوند زد و دامنه رسالت حضرتش را از دنياي عرب آن روزگاران به آن سوي مرزها برد و پيام آسماني حضرتش را به گوش همگان رساند. از اين رو ماه رجب را ميتوان ماه فراگير شدن نهضت رسول(ص) دانست و به نوعي در شكستن حصارهايي دانست كه در طول تاريخ آدمي را در زندانهاي جغرافيا و رنگ و نژاد و خون و ساير عصبيتها نگه داشتهاند و در سيزدهم همين ماه بود كه مولاي مومنان حضرت اميرالمومنين علي(ع) پاي به عرصه حيات نهاد. وجود مقدسي كه اسلام در پرتو مجاهدتهاي آن حضرت شكل گرفت و شيعه درس صبر و پايداري و كوشش براي استقرار عدالت را از محضر مباركش آموخت. صداي عدالت انساني و فروغ جاويدي كه طي عصرها و نسلها همواره الهام بخش و راهنماي مومنان در تشخيص حق و باطل و معنا دادن به زندگي بوده است.
بيگمان، علي(ع) پس از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) كاملترين و بزرگترين شخصيت عالم هستي است. او مظهر كاملي از اسماي حسني است كه بزرگترين فضايل جهان خلقت را در وجود خود دارد. دانش او تمام بطنهاي غيب و شهود را پيمود، تقواي او درهاي تمام گناهان و خطاها را بر وجود مقدسش بست و اقتدارش پشت تمام صاحبان قدرت را به خاك ماليد. عدالت علي(ع) جلوهاي از عدل الهي بود و رافت و مهربانياش تجلي عشق خداوندي. به راستي كه هيچ قلمي توان بازگويي حتي بخش كوچكي از كمال بيانتهاي او را ندارد. وجود او همچون شمع فروزاني محفل انسانيت را تا پايان تاريخ روشن نگاه خواهد داشت.
اما آيا شأن و منزلت علي(ع) اين است كه در روز پر سعادت ولادتش تنها به بازگويي فضايلش بپردازيم؟ يا هر بار بايد به درسهاي جاودان زندگي او نيز بينديشيم و زندگي خويش را بر اساس آن سرمشقهاي الهي اصلاح كنيم؟ علي(ع) بزرگترين منادي عدالت در تاريخ است. او عدالت را در تمام عرصههاي زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي، مهمترين ملاك سنجش حاكمان ميديد و به هيچ قيمتي آن را قرباني نميساخت. در دستگاه عدالت علي(ع) مردم بزرگترين شأن و منزلت را داشتند و عوامل حكومت بايد همهچيز خود را براي خدمت به مردم مسلمان در كف اخلاص مينهادند.
در دستگاه عدالت علي(ع) همگان فرصتهايي مساوي براي رشد داشتند و تنها ملاك ترقي و پيشرفت افراد علم و توانايي و تقوا و عدالت بود. بهره همگان از بيتالمال مسلمانان برابر بود و هيچكس از هيچ خانوادهاي حق بهرهبرداري سوو از ذخاير مالي مسلمانان را نداشتند. در اين سازمان عادل حتي غيرمسلمانان نيز حقوقي در سطح عالي داشتند و كشيده شدن خلخال از پاي زني اهل كتاب هم پشت امام امت اسلامي را ميلرزاند. علي(ع) همه كس و همهچيز را در برابر قانون الهي برابر ميدانست و به هيچكس اجازه ايستادن در مقابل دستورها و احكام خداوندي را نميداد.
حكومت كوتاه علي(ع) نمودار عالي حكومت اسلامي است، حكومتي كه بهترين و مقبولترين انسانهاي زمان به لحاظ علم و عدالت و تقوا در آن به قدرت ميرسند و از قدرت تنها و تنها براي اصلاح امور جامعه استفاده ميكنند. در چنين شرايطي است كه اسلام با همه شوون و تماميت خود امكان تحقق مييابد. بيگمان، اسلام تماميتي است كه نميتوان بخشي از آن را به فراموشي سپرد. اين تماميت در حكومت عدل علي(ع) تجلي كاملي يافت و به الگويي ماندگار براي تمام مسلمانان و آزادگان جهان بدل شد. در سالروز ولادت پر سعادت قطب عالم امكان، لازم است نگاهي دوباره به آنچه علي(ع) در تابلوي زيباي دستورها و رهنمودهاي خويش ترسيم كرد بيفكنيم و خويشتن را يك بار ديگر با آن محك خداوندي بسنجيم.
نامگذاري روز تولد مولاي متقيان به عنوان «روز پدران و مردان» اقدامي سنجيده و مبارك است، كه اين مناسبت باشكوه را به همه پدران تبريك مي گوييم و گرامي مي داريم ياد پدراني را كه در كنار فرزندانشان نيستند. روح پدران درگذشته از جمله پدر بزرگوارم كه مهرورزي بر خاندان عصمت و اميرالمومنين را از وي آموختهام غريق رحمت و نور باد.
آیا محبت علی(ع) کافی است؟
روزنامه خراسان در سرمقاله امروز خود به قلم کورش شجاعی نوشت:
عشق به علی(ع)، عشق به همه خوبی هاست، عشق به علم و دانایی، حقیقت و خدامحوری، فضیلت و بزرگواری، شجاعت و جوانمردی، حلم و بردباری، عشق به غیرت و مروت، مدارا و مردم داری، آزادگی و فتوت، سخاوت، صداقت، مهربانی و یتیم نوازی، دادگستری و عدالت و از همه مهمتر عشق به علی(ع) عشق به اخلاص و ایمان و عبودیت حق تعالی است.بنابراین اصلاً بیراه نیست که عشق و محبت و ارادت به علی(ع) را از جمله مهمترین و برترین افتخارات و بلکه از جمله عظیم ترین و ناب ترین سرمایه های معنوی انسان بدانیم.
سرمایه و عطیه ای بس گران قدر و گران مقدار که می تواند انسان مشتاق را «پا در راه حق» و «پایدار در صراط مستقیم» و «دست در دست» حق تعالی کند. عشق و محبت به علی(ع) انسان را توان کندن از فرش و پرِ پرواز تا عرش می بخشد چرا که علی(ع) پس از پیامبر خاتم آن اعظم و اشرف پیامبران الهی، عینی ترین آینه جلوه حق و نماد اتمّ حق باوری، خدا محوری و اطاعت محض از خداوند سبحان است.
اما پر واضح است که برای پا در رکاب حق شدن و پایداری و جاودانگی در مسیر نورانی حق باوری و حق یاوری و هم پیمانی همیشگی با حق تا لحظه وداع با دنیای فانی و پیوستن به ابدیت و لقاء خداوندی، تنها عشق و محبت و ارادت به علی(ع) کافی نیست بلکه لازمه عافیت و عاقبت به خیری، عمل صادقانه و بهنگام به لوازم محبت و ارادت یعنی پیروی کردن از مرام و سیره علوی که همان سنت و سیره نبوی است.
پس هر مدعی عشق به علی(ع) برای اثبات این مدعا باید هر چه می تواند در نیت و گفتار و عمل خود را شبیه علی(ع) و مولا و سرور علی(ع) یعنی پیامبر خاتم(ص) و اهل بیت رسول اکرم کند و پا جای پای این بزرگواران که «کُلُّهم نور واحدند» بگذارد، بر این اساس هیچ مدعی عشق و پیروی از علی(ع) نمی تواند و نباید بر خدا و پیامبر عظیم الشأنش در هیچ موردی سبقت بگیرد و نه، باید عقب بماند، همچنان که علی(ع) هیچ گاه بر خدا و رسول برحقش سبقت نگرفت و در اطاعت از او لحظه ای درنگ نکرد و هماره و در هر حال با خلوص تمام به سیدی و سالاری و سروری مرادش نه تنها در گفتار و کردار وفادار بود بلکه این مریدی و اطاعت و ولایت پذیری از رسول خدا را برترین سرمایه معنوی خود برای تثبیت و تعمیق هر چه بیشتر ایمان به حق تعالی می دانست.
مدعیان حب علی و شیعیان علی
مدعیان ارادتمندی به ساحت مولای متقیان، باید همچون رسول اکرم(ص) و علی(ع) نماز را نور چشم خود بدانند و باید برای اقامه نماز در اول وقت و شرکت در نماز جماعت همت ویژه و عزم جزم داشته باشند و به بهترین شکل، نماز این پرچم بس زیبا و خوش خرام اسلام را در اوج و اهتزاز نگاه دارند. عاشقان و محبان علی(ع) هیچ گاه نمی توانند و نباید در کسب و کار و معاملاتشان اهل رباخواری، دروغ گویی، گران فروشی و کم فروشی، احتکار و تقلب باشند.
پیروان امیر مومنان هرگز نمی توانند در گفتارشان اهل دروغ، در رفتارشان اهل ریا و در کردارشان اهل تزویر و فریب مردم و در تعاملاتشان با بالادستی ها اهل تملق و چاپلوسی و با زیردستان اهل ظلم و ستم باشند. محبان و پیروان مولی الموحدین این تجسم عینی عدالت خداوندی نه تنها به کسی ظلم نمی کنند و به ظلم نیز تن نمی دهند بلکه در مقابل ظلم، ظالمان و ستمکاران سکوت نمی کنند و برای یاری رساندن و ستاندن حق مظلومان از ظالمان عالم به وظیفه وجدانی و انسانی و دینی خود عمل می کنند.و مگر می توان ادعای ارادتمندی علی(ع) را داشت و در مقابل گرسنگی و فقر انسان ها دست روی دست گذاشت و به تکلیف دینی و انسانی خود در برابر نیازمندان و خانواده های بی سرپرست و فرزندان یتیم جامعه عمل نکرد خصوصاً آن هنگام که در حدیث شریف می خوانیم که اشک یتیم عرش خدا را می لرزاند.
محبان ودوستداران علی(ع)، آن خداوندگار معرفت و نطق و بیان، باید اهل علم و دانش و فضیلت و بزرگواری باشند و در کسب معرفت و حقیقت سعی بلیغ کنند و اهل دانایی و بصیرت و ژرف اندیش باشند چرا که مولا علی(ع) به فرموده رسول خدا، باب علم نبوی بود پس محب و شیعه او نمی تواند و نباید در جهل و بی خبری به سر برد.ارادتمند و شیعه امیرالمومنین باید به سیره او و مرادش حضرت خاتم، مهربان و مردم دار و اهل مدارا با مردم باشد. مهربانی و گذشتش برای رضای خدا باشد و خشم و غضبش تنها در مقابل دشمنان دین خدا غلیان داشته باشد.مدعی حبّ علی(ع)، مال و اموال مردم را، خزانه دولت و بیت المال مسلمانان را هیچ گاه و در هیچ شرایطی «مال البیت» خود نمی داند، اهل حلال است و به حرام حتی نزدیک هم نمی شود، هیچ گاه، «لقمه حرام» بر سفره خود و خانواده اش نمی آورد.دوستداران مولای عارفان، قیامشان برای خدا است و آن گاه که باید بایستند و فریاد بزنند، چنین می کنند و آن هنگام که می بایست به خاطر مصلحت های کلان و مهم و ماندگاری اصل و اساس، سکوت کنند و دم فرو بندند و حتی از حق قطعی و مسلم خود بگذرند چنین می کنند، همان طور که در شرایط امروز منطقه مواردی از این قبیل را شاهدیم.دوستداران و پیروان امام عدالت، تلاش می کنند به گاه قضاوت به مولای عدالت محور خود اقتدا کنند همان مولای عادلی که عقیل برادرش را، ام کلثوم دخترش را یهودی طرف دعوایش را و همه انسان ها را به چشمی غیر از چشم عدالت نمی نگریست.
مسلمانی مفت خوران، قدرت طلبان و آل سعود
ارادتمندان حضرت مولا آن بنده و عبد صالح حضرت حق تعالی، باید اهل کار و تلاش و تولید باشند چرا که حضرتش هر چند بسیاری از اوقات با چند تکه نان جو خشک و قدری نمک و گاهی شیر، سیر بود اما در زمان حیات پربرکتش ده ها چاه و قنات حفر کرد و چند نخلستان کاشت و به آبادانی رسانید و تمامی آن ها را وقف فرمود و به هیچ بهانه ای دست از آبادانی و تولید ثروت برای جامعه اسلامی برنداشت، بنابراین محب علی(ع) و مدعی مسلمانی و معتقد به اسلام ناب محمدی اساساً نمی تواند مفت خور باشد یا مانند برخی از مفسدان و اختلاس کنندگان داخلی با آبروی ملی کشور بازی کند و خون مردم را بمکد و ثروت های ملی را به تاراج ببرد و به اطمینان مردم ضربه بزند و همچنین مسلمان واقعی نه تنها نمی تواند مانند بسیاری از حکام و شیوخ عرب و خصوصاً شاهزادگان آل سعود و شاه سلمان رفتار کند و ثروت مسلمانان را به جای هزینه کردن در راه گسترش و ترویج اسلام ناب و حل مشکلات عدیده مسلمانان جهان صرف خرید جنگنده وانواع بمب و ریختن آن بر سر مردم مسلمان و مظلوم و بی گناه یمن و سوریه و... کند بلکه اساساً هیچ مسلمان واقعی و هیچ انسان صاحب وجدانی نمی تواند در برابر چنین رفتارهایی سکوت کند.
همچنین هیچ اهل سیاست و مسئولی نمی تواند مدعی ارادتمندی و حب علی(ع) آن امیر عدل گستری باشد که حکومت در پیش چشمش کم ارزش تر از «عطسه بز» بود مگر این که تمام توان و تلاش و همتش را صرف همان کند که آن مولای عدالت محور می کرد پس سیاست بازان و قدرت طلبان ودنیا طلبانی که به اصول حکومت داری امیر مومنان پشت می کنند و برای رسیدن به قدرت و یا ماندن در قدرت به منشور عقیدتی و حکومتی علی(ع) عمل نمی کنند و به هر قیمتی حتی ایجاد اختلاف و دو دستگی بین مردم درصدد رسیدن به تمناها و خواست های نفسانی خود هستند نمیتوانند حتی مدعی حُبّ علی(ع) باشند چه رسد به ادعای مسلمانی و شیعه بودن.خداوند به آبروی امیرالمومنین این یگانه مولود مبارک کعبه به همه ما توفیق حُبّ و ارادتمندی واقعی به علی(ع) و پیروی حتمی از حضرتش برای رسیدن به قرب خداوندی و سعادت ابدی عطا فرماید.
«برجام»؛ از واقعیت تا تخریب
حجتالاسلام ابوالحسن نواب در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
برجام اگر چه «معجزه» نیست اما نیازی حیاتی برای ملت و نظام بود. محدودیتهای گستردهای که تا پیش از برجام بر کشور تحمیل شده بود، قابل انکار و فراموش شدنی نیست؛ محدودیتهایی که منحصر به روابط اقتصادی نبود و روابط فرهنگی، سیاسی و علمی ما با دنیای پیرامون و حتی برخی همسایگان را نیز تحتالشعاع خود قرار داده بود. با این حال گویی ترافیک سفرهای هیأتهای دیپلماتیک به تهران در دو سال گذشته و بخصوص بعد از اجرایی شدن توافق هستهای، سبب شده برخی شرایط پیشین و گرفتاریهای حاصل از سیاستهای دوره قبل را از یاد ببرند.
اگر چه به گفته رئیس جمهوری زمان زیادی از اجرایی شدن برجام نگذشته، اما در همین مدت کوتاه هم دستاوردهای آن محسوس است. بیراه نیست مهمترین و ابتداییترین رهاورد این توافق را تغییر نگاه بازیگران جهانی و منطقهای و نیز تلطیف فضای روانی بینالمللی نسبت به ایران دانست. شرایط قبل از آغاز گفتوگوهای هستهای در دولت جدید و تلاشهای قدرتهای جهانی برای انزوای ایران، در پناه همراهی بنگاههای رسانهای و تبلیغاتی، تصویر مغشوشی از نظام جمهوری اسلامی ایران ترسیم کرده بود. اما با آغاز گفتوگوها میان ایران و 1+5 و در نهایت با امضای برجام، این تصویر «ایرانهراسانه» فروپاشید.
برخی منتقدان بر دولت خرده گرفتهاند که تعهدات طرفهای مقابل به طور کامل اجرایی نشده و به طور مثال مدعی شدهاند «سوئیفت» و مبادلات بانکی ما با جهان برقرار نیست و روابط ما با کشورهای دیگر همانند دوران قبل از اعمال تحریمها است. ناگفته پیداست که بازگشت به دوران قبل از اعمال تحریمها، راهی یکشبه نیست هر چند توافق هم امضا شده و برجام در مرحله اجرایی است. این انتظار منطقی نیست که با همان سرعتی که فشارها بر کشور اعمال شد، شرایط به حالت عادی برگردد.
شایسته است منتقدان دولت توجه داشته باشند که دغدغههای رهبر معظم انقلاب نسبت به برجام، نه ناشی از سوءظن به دولت، که ناشی از اطمینان به عهدشکنی امریکاست؛ امری که رئیس جمهوری نیز به آن اذعان دارد. اما باید تأمل کرد که امریکا همه دنیا نیست. در حال حاضر مسیر توسعه روابط ما با بسیاری از کشورهای جهان و در رأس آنها اتحادیه اروپا هموار است. قدرتهای بزرگ دیگری همچون روسیه و چین در مراودات خود با ایران اهتمام بیشتری دارند و برخی همسایگان نیز نگرانیها یا کارشکنیهای سابق را کنار گذاشته یا بینتیجه میدانند.
بسیاری از منتقدان دولت نسبت به پیمان شکنی امریکا نگرانی دارند. در خصومت اینها با دولتمردان امریکا تردیدی نیست اما پرسش این است که چرا اینقدر این کشور را بزرگ جلوه میدهند. به نظر میرسد چنین امریکازدگی نشانه سوء برداشت آنها است.
در بدعهدی امریکا تردیدی نیست، اما نباید با رویکردی غیرمنصفانه، جهان را با امریکا برابر گرفت. بسیاری از منتقدان دولت، کسانی هستند که نمیتوان در دشمنی و خصومت آنان با امریکا تردیدی روا داشت، اما پرسش این است که چرا این دوستان تا این اندازه امریکا را بزرگ میکنند؟ چنین امریکازدگی و نشان دادن این که همه چیز در امریکاست، نشانه سوء برداشت آنهاست.
منتقدانی که دشمنی با امریکا را بزرگنمایی میکنند و مدعی هستند او را زیر پای خود له خواهند کرد، روا نیست که به دلیل مخالفت با دولت، هر روز امریکا را در رسانههای خود بزرگ جلوه دهند.
خلاصه آنکه، این واقعیت را باید پذیرفت که نگاه صفر و صدی به برجام، تأمین کننده منافع ملی نیست و حتی نمیتواند مخاطبان منتقدان را نیز قانع کند. برجام به عنوان یک دستاورد ملی، موفقیتهایی داشته و در حوزههایی چون تحریمهای نفتی، دریایی و بیمهای مشکلات اساسی را رفع کرده است. منتقدان برجام باید در بیان نقدهای خود، به خاطر داشته باشند این دستاورد، با مساعدت و هدایتهای رهبر معظم انقلاب به دست آمده است. از این رو، نقدها اگر توأم با همدلی و دلسوزی و مبتنی بر واقعیات باشد، تأثیرگذارتر خواهد بود.
آل سعود، استمرار خیانت نفتی
روزنامه جمهوری اسلامی در بخش سرمقاله امروز خود نوشت:
اجلاس «دوحه» به دلیل تاکید عربستان بر لزوم مشارکت ایران در طرح فریز نفتی، شکست خورد و 16 کشور شرکت کننده در اجلاس به خاطر کارشکنیهای عربستان، راه به جائی نبردند.
این نکته بسیار عجیب و قابل تامل است که آل سعود امیدوار است بتواند ایران را از هر جا که ممکن است، خارج کند ولی در اجلاس دوحه ناگهان سعودیها عاشق ایران شدهاند و میگویند «بدون ایران، هرگز!»
آنها که اطلاعات نفتی و روند تحولات پیرامونی را در اختیار دارند، بهتر میتوانند گواهی دهند که حتی این خواسته و اصرار سعودیها هم برای رضای خدا نیست و آنها در این ماجرا هم توطئهای را در سر دارند که با عدم حضور وزیر نفت ایران در دوحه، آن توطئه عقیم شد.
ماجرا به سالهای پیش از تحمیل تحریمها علیه ایران باز میگردد که آمریکا و متحدانش نگران عواقب تحریم بر قیمت نفت و تاثیرات آن بر روند تولید و مصرف انرژی بودند و بیم آن داشتند که با عدم ورود سهمیه نفتی ایران به چرخه مصرف سوختهای فسیلی، قیمت نفت دچار نوسان شود و با سیر صعودی قیمت نفت خام، بحران تازهای به وجود آید. در اینجا بود که آل سعود و برخی از همدستانش درون سازمان اوپک متعهد شدند که نه تنها سهم ایران و لیبی از صادرات نفت را جبران کنند بلکه با ایجاد یک مازاد تولید محسوس و ملموس، فضای جدیدی را در بازار جهانی نفت ایجاد کنند بطوری که حذف سهمیه ایران و لیبی با تغییر محسوسی در قیمتها همراه نشود.
آل سعود و همدستانشان برای یک دوره طولانی چند ساله از این بابت سودهای فراوانی به جیب زدند ولی با شکسته شدن فضا و پایان تحریمهای ظالمانه علیه ایران، هنوز هم اصرار دارند که در به همان پاشنه بچرخد و تحریمهای ضد ایرانی در قالب جدیدی، اینبار حتی به تایید ایران هم برسد!
طرح فریز نفتی خواستار ایجاد محدودیت در عرضه و حفظ سقف تولید در حد دیماه 1394 (ژانویه 2016) است. خواسته منطقی در این مقوله باید کاهش سقف تولید کشورهائی باشد که برای جبران سهم ایران، بر تولید و صادرات نفت خام خود افزوده بودند. ایران در این زمینه تصریح میکند ضمن حمایت از هرگونه تلاش در جهت تثبیت بازار نفت و تشویق به همکاری میان اعضای اوپک و غیراوپک، تولید کنندگان را به مساعی جمعی از قبیل تداوم رایزنی و پشتیبانی خود را از آن اعلام میدارد اما در عین حال تمامی توان و استعدادهای فنی – صنعتی خود را برای دستیابی به سقف تولید و صادرات پیش از اعمال تحریمهای ظالمانه به کار خواهد برد.
در واقع ریاض امیدوار است که قلمرو اوپک نیز همان طرحهای ابلهانه و توطئههای ضد ایرانی را عملیاتی کند و به ایران بقبولاند که نه تنها تلاش برای احیای سقف تولید گذشته و دستیابی به سهمیهاش در اوپک را متوقف سازد بلکه مسئولیت کاهش قیمتها ناشی از افزایش عرضه نفت به بازار جهانی را به گردن ایران بیندازد. درحالی که دستیابی ایران به سهمیه صادرات نفت در حد سالهای گذشته، تحت هیچ شرایطی با افزایش تولید 5 میلیون بشکه در روز عربستان و حفظ سقف تولید غیرمجاز 10 میلیون بشکهای امروز عربستان قابل مقایسه نیست.
این نکته از چند جهت غیرمنطقی است. اول آنکه عربستان به مراتب افزونتر از سهمیهاش تولید و صادر میکند. دوم آنکه با نشانهگیری انگشت اتهام به سوی ایران سعی دارد بر اقدامات غیراصولی خود در جهت اشباع بازار جهانی نفت و در نتیجه کاهش بلکه سقوط قیمت نفت سرپوش بگذارد و ایران را عامل این بیثباتی در بازار جهانی نفت معرفی کند. موضوع سوم، تلاش ریاض برای انحراف افکار عمومی و به فراموشی سپردن شکست عربستان در ماجرای اشباع بازار نفت بر میگردد که ریاض برای مقابله با ایران و روسیه به آن متوسل شد ولی دقیقاً در همان چاهی سقوط کرد که خود برای ایران و روسیه تدارک دیده بود. امروزه عربستان علیرغم تمهیدات اقتصادی برای جبران کسر بودجه، همچنان با کسر بودجه یکصد میلیارد دلاری مواجه است و ادامه این بازی کودکانه برای آل سعود بسیار سخت و سرنوشت ساز شده است.
آل سعود نمیتوانند به این بازی بدفرجام، برای یک دوره طولانیتر ادامه دهند، چرا که اولاً در این بازی شکست خورده و به اهدافشان نرسیدهاند، ثانیاً هزینههای جنگی و سرمایهگذاریهای ریاض در کانونهای بحران با هزینههای نجومی، در مسیری غیرقابل پیشبینی قرار گرفته است. ثالثاً ریاض در اصرار برای این روند خودزنی درون طیف تولید کنندگان اوپک و غیراوپک، تنهاست و از حمایت قابل ذکری برخوردار نیست، به ویژه آنکه طرحهای توسعهای و برنامهریزیهای اوپک و غیراوپک در این زمینه را دچار مشکل کرده که قویاً مورد اعتراض است و تولید کنندگان نفتی را زیر منگنه قرار داده است.
امروزه دیدگاه آل سعود و موضع آنها برای توجیه عملکرد سیاسی کارانهشان هرچه باشد، در اصل ماجرا تغییر محسوسی را باعث نمیگردد و روشن است که عربستان و برخی متحدانش در ساختار اوپک با تخلف از سهمیه مصوب خود، بازار نفت را به زیان تولید کنندگان نفتی درون ساختار اوپک و غیراوپک اشباع کردهاند و شرایطی را به وجود آوردهاند که نقش ذخایر استراتژیک غرب، مانع بازگشت سریع قیمتها، حتی به نزدیکی ارقام سالهای گذشته میسر نشود. آل سعود بهتر از دیگران میدانند که مجرم اصلی این ماجرا هستند و قاعدتاً با مانور سیاسی – تبلیغاتی هم نمیتوانند بر نقش خود سرپوش بگذارند.
اگر سپاه نبود دقیقا کجا بودیم؟!
دكتر يدالله جواني در بخش سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
اگر سپاه نبود دقیقا کجا بودیم؟!روز دوم ارديبهشتماه، سالروز تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. سالروز تأسيس سپاه، فرصت مغتنمي براي مرور كارنامه سپاه و پاسداران و نقشآفرينيهاي آنان در عرصههاي مختلف در دوران پس از انقلاب است.
سپاه مولود مبارك انقلاب اسلامي است. پاسداران فرزندان انقلابي ملت ايران بوده و هستند. سپاه پاسداران در اولين روزهاي پس از انقلاب، در شرايطي شكل گرفت كه دشمنان انقلاب ملت ايران و استقلال كشور، تحركات فراواني را براي برهم زدن ثبات، آرامش و امنيت كشور شروع كرده بودند. آنان مصمم بودند با به كارگيري تمامي امكانات خود، انقلاب اسلامي را به شكست رسانده، حكومت فروريخته پهلوي را احيا كنند و به قدرت بازگردانند.
در اين هنگامه بود كه جوانان انقلابي، در مجموعهاي به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، سامان يافتند و پاسداري از انقلاب را برعهده گرفتند و سپر تمامي حوادث كشور شدند. برقراري نظم و امنيت، مقابله با حركات خرابكارانه، مقابله با جريان ترور، خنثيسازي كودتاها، حضور در مناطق قوميتي كه گرفتار غائلههاي تجزيهطلبي از سوي جريانهاي ضدانقلابي با حمايت قدرتهاي خارجي شده بودند و حفاظت از شخصيتهاي انقلاب و مسئولان كشور، بخشي از كارنامه سپاه و پاسداران در ماههاي اوليه تشكيل اين نهاد انقلابي است.
به راستي اگر سپاه و بذل جان پاسداران آن در ماههاي اوليه شكلگيري جمهوري اسلامي و دوران پس از انقلاب نبود، جريان ترور و گروههاي تجزيهطلب كه از حمايتها و پشتيبانيهاي امريكا، شوروي، انگليس، رژيم صهيونيستي و دولتهاي مرتجع منطقه برخوردار بودند، چه سرنوشتي را براي ايران اسلامي رقم ميزدند. اگر سپاه و پاسداران فداكار و جانبركف انقلابي نبودند؛ چگونه توطئههاي دشمنان در كردستان، بلوچستان»، خوزستان، تركمنصحرا و... خاتمه مييافت. اگر سپاه و پاسداران نبودند، رهبران انقلاب و مسئولان كشور در برابر نقشههاي ترور و حذف فيزيكي گسترده و فراگير، چه سرنوشتي پيدا ميكردند.
آري، اين سپاه و پاسداران انقلابي آن بودند كه از انقلاب، نظام نوپاي جمهوري اسلامي، استقلال كشور و تماميت ارضي آن در برابر تمامي توطئهها پاسداري كردند. اين نقشآفرينيهاي سپاه در همان بدو تأسيس، موجب شد تا در اصل 150 قانون اساسي جمهوري اسلامي اين نهاد انقلابي اينگونه قانوني و تثبيت شود: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشكيل شد، براي ادامه نقش خود در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن پابرجا ميماند...»
دشمنان ناكام خارجي انقلاب اسلامي اعم از قدرتهاي جهاني و دولتهاي مرتجع منطقه در به شكست رساندن انقلاب و فرو ريختن جمهوري اسلامي در سال 1359 به توطئهاي بزرگتر دست زده و با تحريك، حمايت و پشتيبانيهاي گسترده و بيسابقه تاريخي از رژيم بعث حاكم بر عراق، جنگي را به ملت ايران تحميل كردند. برآورد جنگآفرينان از قدرت دفاعي ايران، اين بود كه جمهوري اسلامي به خاطر نوپا بودن و شرايط كشور در دوران پس از انقلاب، ضعيف بوده و با يك تهاجم فرو خواهد ريخت. براساس همين برآورد بود كه صدام تصور فتح دو، سه ماهه تهران را داشت، اما با شروع جنگ تحميلي، پاسداران انقلاب اسلامي لباس جهاد بر تن كرده به گونهاي در مقابله با متجاوزان حماسهآفريني كردند كه جنگ تحميلي به دفاع مقدس تبديل شد.
همين نقشآفرينيها و حماسهآفرينيهاي پاسداران انقلاب موجب شد حضرت امام خميني(ره)، آن جمله تاريخي را مبني بر اينكه «اگر سپاه نبود كشور هم نبود» بر زبان آورند.
رشادتها، فداكاريها، شهادتهاي مظلومانه پاسداران در صحنههاي مختلف دفاع از انقلاب به ويژه در كردستان و جنگ تحميلي سبب شد حضرت امام(ره) در وصف مظلوميت اين مجاهدان و مدافعان انقلاب و كشور، در خلال جنگ تحميلي خطاب به پاسداران بفرمايند: «شما آيينه مجسم مظلوميتها و رشادتهاي اين ملت بزرگ در صحنه نبرد و تاريخ مصور انقلابيد. شما فرزندان دفاع مقدس و پرچمداران عزت مسلمين و سپر حوادث اين كشوريد. شما يادگاران و همسنگران و فرماندهان و مسئولان بيداردلاني بودهايد كه امروز در قرار محضر حق مأوا گزيدهاند.»
نقشآفرينيهاي سپاه در راستاي دفاع از انقلاب، به جنگ تحميلي ختم نشد.
در خلال جنگ تحميلي، هواپيماربايي و برهم زدن امنيت پرواز در ايران اسلامي، در دستور كار سازمانهاي ترور و حاميان آنان قرار گرفت. حضرت امام(ره) با واگذاري مسئوليت برقراري امنيت پروازها به سپاه، اين نقشه دشمنان را نقش بر آب كرد. پاسداران جانبركف، با فداكاريها و هوشياريها، امنيت خطوط هوايي در تمامي پروازهاي داخلي و بينالمللي را به بهترين وجه تأمين كردند. دشمنان ناكام بعد از جنگ تحميلي، جنگ اقتصادي به راه انداختند. سپاه با ورود به عرصه سازندگي خوش درخشيد و دشمنان را در رسيدن به اهدافشان ناكام ساخت. درخشش سپاه و پاسداران در عرصه مقابله با دشمنان در عرصه جنگ نرمي كه آنان به كمك جريانهاي منحرف و ضدانقلاب داخلي عليه انقلاب اسلامي همانند فتنه 88 به راه انداختند، برگ زرين ديگري از كارنامه اين نهاد انقلابي و نيروهاي جانبركف و مخلص آن است.
با شكلگيري توطئههاي منطقهاي عليه جريان مقاومت، بيداري اسلامي و جمهوري اسلامي از سوي نظام سلطه با محوريت امريكا، باز اين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود كه با حضوري هوشمندانه در صحنههاي مختلف و ميدانهاي پرخطر، از عزت ملت، استقلال كشور و انقلاب اسلامي دفاع كرد. امريكاييها تحت مبارزه با تروريسم، به افغانستان و عراق لشكركشي كردند؛ لكن هدف اصلي آنان ايران بود. سپاه پاسداران در به شكست رساندن امريكاييها در پي اين تجاوزهايش خصوصاً در عراق، كارنامه درخشاني در تراز درخشش در دفاع مقدس دارد. اگر امريكاييها در عراق به اهداف خود ميرسيدند، دستاندازي آنان به سمت ايران با استفاه از ابزار نظامي آسانتر ميشد.
آري، اين سپاه و فرماندهان كارآزموده آن و نيروي قدس پرافتخارش بودند كه توانستند ماشين جنگي امريكا را در عراق متوقف سازند و از ادامه حركت بازدارند. امريكاييهاي شكست خورده در صحنههاي افغانستان و عراق، براي تضعيف قدرت منطقهاي ايران و مقابله با نفوذ راهبردي جمهوري اسلامي، به رژيم صهيونيستي مأموريت نابودي حزبالله لبنان را دادند، اما سپاه پاسداران با ايستادن تمامقد در كنار حزبالله و در ادامه آن در كنار گروههاي مقاومت فلسطيني، نقش برجستهاي در جنگهاي 33 روزه، 22 روزه، هشت روزه و 51 روزه ايفا كرد و توطئههاي امريكايي- صهيونيستي و عربي عليه مقاومت را درهم شكست و در نهايت در توطئه جنگهاي نيابتي نظام سلطه و متحدانش با استفاده از گروههاي تكفيري و بحرانآفريني در سوريه، عراق، لبنان و ديگر كشورهاي منطقه با هدف فرو ريختن محور مقاومت و تحت فشار قرار دادن جمهوري اسلامي، باز هم اين سپاه پاسداران بود كه به نمايندگي از ملت انقلابي ايران، با حضور در صحنههاي پرخطر، دفاع جانانه از عزت مسلمين، استقلال و امنيت ايران را برعهده گرفت. دليل عصبانيتها و تهاجمهاي نظام سلطه و متحدانش عليه سپاه را بايد در همين كارنامه سراسر افتخار اين نهاد انقلابي جستوجو كرد.